بقول نصر وادیی است در حجاز و همو گوید که آنرا اریم با یاء هم خوانده اند. (معجم البلدان) ، گوشت خشک. (منتهی الارب). گوشت خشک کرده شده به آفتاب، گوشت اندک بریان کرده، گوشت که در سرکه یک جوش داده در سفر همراه برند. (منتهی الارب). ج، ارون (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، ارات. (تاج العروس)
بقول نصر وادیی است در حجاز و همو گوید که آنرا اریم با یاء هم خوانده اند. (معجم البلدان) ، گوشت خشک. (منتهی الارب). گوشت خشک کرده شده به آفتاب، گوشت اندک بریان کرده، گوشت که در سرکه یک جوش داده در سفر همراه برند. (منتهی الارب). ج، اِرون (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، اِرات. (تاج العروس)
آواز نیکو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سرود و نغمه و ترانه و خوش خوانی. (ناظم الاطباء) : ترنمشان خمار از گوش میبرد یکی دل داد و دیگر هوش میبرد. نظامی. از تنعم نخفتی و به ترنم گفتی. (گلستان). تنعم روید از کام و زبانی که با آه و فغانی همدم افتد. ظهوری (از آنندراج). ، مطلق آواز: به ترنم هجای من خوانی سرد و ناخوش بود ترنم خر. سوزنی. ، مطلق آهنگ: و هر قومی را نوعی است از موسیقی، کودکان را جدا و زنان را جدا و مردان را جدا. چون ترنم کودکان را و نوحۀ زنان را و سرود مردان را و ویله دیلمان را و دست بند عراقیان را. (مجمل الحکمه) ، نام یکی از چهار قطعه تألیفات موسیقی. و رجوع به مجمعالادوار نوبت سوم ص 81 شود
آواز نیکو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سرود و نغمه و ترانه و خوش خوانی. (ناظم الاطباء) : ترنمشان خمار از گوش میبرد یکی دل داد و دیگر هوش میبرد. نظامی. از تنعم نخفتی و به ترنم گفتی. (گلستان). تنعم روید از کام و زبانی که با آه و فغانی همدم افتد. ظهوری (از آنندراج). ، مطلق آواز: به ترنم هجای من خوانی سرد و ناخوش بود ترنم خر. سوزنی. ، مطلق آهنگ: و هر قومی را نوعی است از موسیقی، کودکان را جدا و زنان را جدا و مردان را جدا. چون ترنم کودکان را و نوحۀ زنان را و سرود مردان را و ویله دیلمان را و دست بند عراقیان را. (مجمل الحکمه) ، نام یکی از چهار قطعه تألیفات موسیقی. و رجوع به مجمعالادوار نوبت سوم ص 81 شود
سراییدن. (دهار) (مجمل اللغه). سراییدن و برگردانیدن آواز. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). سراییدن و سرود. (غیاث اللغات) (آنندراج). و با لفظ رستن مستعمل. (آنندراج). غنا، خواندن نیکو و خوش گردانیدن صدا. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : مالاح برق ٌ او ترنم طائر. متنبی (از اقرب الموارد). ، بانگ کردن کمان درکشیدن و جز آن، یقال: ترنم الحمام یعنی بانگ کرد کبوتر و کذلک الجندب و القوس و کل ما استلذ صوته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، نیکو کردن آواز در تلاوت قرآن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
سراییدن. (دهار) (مجمل اللغه). سراییدن و برگردانیدن آواز. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). سراییدن و سرود. (غیاث اللغات) (آنندراج). و با لفظ رستن مستعمل. (آنندراج). غنا، خواندن نیکو و خوش گردانیدن صدا. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : مالاح برق ٌ او ترنم طائر. متنبی (از اقرب الموارد). ، بانگ کردن کمان درکشیدن و جز آن، یقال: ترنم الحمام یعنی بانگ کرد کبوتر و کذلک الجندب و القوس و کل ما استلذ صوته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، نیکو کردن آواز در تلاوت قرآن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)