جدول جو
جدول جو

معنی رنجانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

رنجانیدن
(لَ تُ کَ دَ)
رنجاندن. متعدی رنجیدن. رنج دادن کسی را. (آنندراج). رنجیدن کنانیدن. آزردن. باعث اذیت شدن. (ناظم الاطباء). به رنج انداختن. ایذاء. رنج دادن کسی را به دست یا زبان یا عملی ناهنجار و ناسزاوار. رجوع به رنجیدن شود:
چو دانی که بر تو نماند جهان
چه رنجانی از آز جان و روان.
فردوسی.
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را.
فردوسی.
روانت مرنجان و مگداز تن
ز خون ریختن بازکش خویشتن.
فردوسی.
و مردم ناحیت، چرا رنجانیدی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 457). ترکمانان سلجوقی و عراق که بدانها پیوسته اند در ناحیتها می فرستند هر جایی و رعایا را می رنجانند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 506).
آن جوز که با پوست خورندش ندهد نفع
با پوست مخور جوز و تن خویش مرنجان.
ناصرخسرو.
یک روز کمتر اتفاق افتاده بود (گرد آوردن هیزم) بخت النصر را برنجانید و جفا کرد. (قصص الانبیاء ص 179). و از میان ایشان بیرون رفت خشمناک (یونس) از بس که جفا کرده بودند و او را رنجانیده بودند. (قصص الانبیاء ص 133). از رنجانیدن جانوران... احتراز نمودم. (کلیله و دمنه). و رنجانیدن اهل و تبع بقول مضرب فتان. (کلیله و دمنه). دست بازداشتن از رنجانیدن خلق و اگرچه ترا برنجانند. (تذکرهالاولیاء عطار). چندین هزار حیوان در آن بود از حشرات و موذیات از حیّات و عقارب وانواع سباع... حمله بر او می کردند و از هر جانب او را می رنجانیدند. (مرصادالعباد). طایفۀ رندان بخلاف درویشی بدرآمدند و سخنان بی تحاشی گفتند و بزدند و برنجانیدند. (گلستان). حاکم از گفتن او برنجید و برنجانید. (گلستان).
مرا که پیش تو اقرار بندگی کردم
رواست گر بنوازی و گر برنجانی.
سعدی.
، زحمت دادن. باعث زحمت شدن. سبب محنت و مشقت گشتن. (ناظم الاطباء). اتعاب. تعب دادن. دچار سختی و تعب کردن:
به رفتن مرنجان چنان بارگی
که آرد گه کار بیچارگی.
فردوسی.
برنجان تن بطاعتها که فردا
به رنج تن شود جانت بی آزار.
ناصرخسرو.
و خود را چنان در انواع مجاهدات و عبادات برنجانید که در عهد او کسی دیگر هرگز نبود. (تذکرهالاولیاء عطار)، آسیب رسانیدن. صدمه زدن: چون وقت طوفان فرازرسید ایزدتعالی بیت المعمور به آسمان چهارم برد و به جای آن کوهی بلند بیافریدآنجا که اکنون کعبۀ معظمه است، تا آب عذاب آن را نرنجاند و بدانجا نرسد. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
رنجانیدن
رنج دادن کسی را، آزردن
تصویری از رنجانیدن
تصویر رنجانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رنجانیده
تصویر رنجانیده
رنج داده شده، آزرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
رنج دادن، به رنج انداختن، آزرده ساختن، برای مثال چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی - ۴/۴ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(لَ کَ دَ)
متعدی رندیدن. رندیدن فرمودن. (ناظم الاطباء). رجوع به رندیدن و رند و رنده شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
رنجاندنی. قابل رنجانیدن. آنچه یا آنکه بتوان او را رنجاند. رجوع به رنجانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ سَسْ تَ / تِ شُ دَ)
درهم کشیدن. بخسانیدن. متعدی ترنجیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
گنجیدن کنانیدن و گنجیدن فرمودن. (ناظم الاطباء). گنجاندن. جای دادن. جای دادن در:
هزار سلطنت دلبری بدان نرسد
که در دلی هنر خویش را بگنجانی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
رنجانده. رنج داده شده. آزرده شده. مشقت و تعب رسیده. آسیب و صدمه رسیده. رجوع به رنجانیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
رنج دادن آزردن
فرهنگ لغت هوشیار
جای دادن چیزی را در چیزی یا محلی گنجیدن فرمودن: هزار سلطنت دلبری بدان نرسد که در دلی هنر خویش را بگنجانی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجانیده
تصویر رنجانیده
رنج داده آزرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنجانیدن
تصویر ترنجانیدن
در هم کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجانیدن
تصویر گنجانیدن
((گُ دَ))
جای دادن، گنجاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
Afflict
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
affliger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
menyiksa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
যন্ত্রণা দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
ทำให้เจ็บปวด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
kuumiza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
acı vermek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
괴롭히다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
悩ませる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
לייסר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
страждати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
दुःख देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
kwellen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
afligir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
affliggere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
afligir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
苦恼
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
dręczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
quälen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
огорчать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنجاندن
تصویر رنجاندن
رنج دینا
دیکشنری فارسی به اردو