جدول جو
جدول جو

معنی رمیلی - جستجوی لغت در جدول جو

رمیلی
(رُ مَ)
ابوالقاسم مکی بن عبدالسلام المقدسی الرمیلی. منسوب است به رمیلۀ بیت المقدس. وی به شام و عراق و بصره سفر کرد و احادیث فراوان از شیوخ مشهور شنید و در بغداد از اصحاب مخلص و عیسی وزیر حدیث شنید و به بیت المقدس بازگشت و در آنجا روزگار می گذاشت تا در روزورود فرنگیان بدانجا شهید شد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
نسبت است به رمله که محله ای است از سرخس، نسبت است به رمله از شهرهای فلسطین. (از انساب سمعانی)
ریگی. از ریگ. مانند ریگ، قسمی از رسوب بول. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
میلی تبریزی یا میلی ترک. نامش میرزاقلی و از اتراک است و در مشهد مقدس رضوی نشو و نما یافته و صاحب خلق مستحسن بوده و خالی از فضیلت نبوده است. طبعی شکفته داشته است و شعر زیر از اوست:
به سینه تیری از آن غمزه خورده ام کاری
که بر نیایدم از دل مگر به دشواری
ز بسکه غمزۀ تو خوارو زار میکشدم
به عجز می طلبم هر دم از اجل یاری
اجل که پیشۀ او بی گنه کشی است کند
به پشت گرمی آن غمزه این ستمکاری.
(از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 22).
از طایفۀ تکلو است خدمتگارزادۀ سلطان محمد خدابنده پادشاه بود. در ملازمت مرحوم سلطان ابراهیم میرزا تربیت یافت و شاعر مسلم گردید. ابیات زیادی از وی مشهور شد و در آخر عمر به هندوستان رفت و در آنجا وفات یافت. (از مجمعالخواص ص 105). و رجوع به میلی ترک در مجمعالفصحاء (ج 2 ص 39). و میلی تبریزی در تحفۀ سامی (ص 144) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
آنکه در میل و اراده و خواهش و آرزوی خود آزاد باشد. (ناظم الاطباء) ، دمدمی مزاج در تداول عامه. که بر اراده ای ثابت و استوار نباشد. که از نظامات ونسقها دقیقاً پیروی نکند و هرگاه که خواهد به کاری پردازد که متابع میل و خواست خود باشد یا کار کند نه بر اساس ضابطه یا ارادۀ دیگری. رجوع به میل شود
لغت نامه دهخدا
گربه را گویند که عربان سنور خوانند، (آنندراج) (برهان)، گربه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پیشوند حاکی از یکهزارم واحد اصلی، (از دایره المعارف کیه)، پیشوند دلالت کننده بر یکهزارم واحد غالب مقیاسات، میلیمتر (یکهزارم متر)، میلی لیتر (یکهزارم لیتر)، میلی گرم (یکهزارم گرم)، میلی گراد (یکهزارم گراد)، میلی میکرون (یکهزارم میکرون)
لغت نامه دهخدا
منسوب به میل (واحد اندازه گیری مسافت) : مادر هشت میلی جزیره بودیم، رجوع به میل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رُ مَ)
ابن محسن صعیدی مالکی شاذلی وفائی، مشهور به رمیلی و مکنّی به ابوصلاح. متوفی در سال 1130 هجری قمری او راست: 1- تعطیرالانفاس بمناقب سیدی ابی الحسن الشاذلی و سیدی ابی العباس. 2- الدررالحسان فی حل مشکل قوله تعالی الآن. 3- نیل المرام لوقف حمزه و هشام. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 765. فهرس الخدیویه ج 5 ص 36. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 465 و ج 2 ص 698)
لغت نامه دهخدا
یکی از ایالات سابق مملکت عثمانی واقع در اروپا که اکنون جزو بلغارستان است و دارای 975000 تن جمعیت و شهر حاکم نشین آن فیلیپوپولی که فلبه نیز گویند، (ناظم الاطباء)، روم ایلی، و رجوع به روم ایلی و تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون ج 3 ص 454 شود،
- رومیلی شرقی، روم ایلی شرقی، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به روم ایلی شرقی شود
لغت نامه دهخدا
(رَمْ ما)
شغل رمّال. عمل و کار رمال. رجوع به رمّال و رمل شود
لغت نامه دهخدا
(رُ مَ لَ)
سمعانی گوید: دهی است از بیت المقدس و عده ای بدانجا منسوبند. (از معجم البلدان چ بیروت ج 3 ص 72). و رجوع به سمعانی در ذیل رمیلی شود
سکونی گوید: منزلی است در راه بصره بسوی مکه بعد از ضریه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
عمل رسیل. همراهی و هم آوازی. (یادداشت مؤلف) : هزاردستان با هزاردستان رسیلی داود را نشاید. (مقدمۀ ورقاء بر حدیقه).
- رسیلی کردن، همراهی کردن. هم آواز شدن:
ولی آنگه خجل گردی که استادی ترا گوید
که با داود پیغمبر رسیلی کن درین صحرا.
سنایی.
شهنشه چون شنید آواز شیرین
رسیلی کرد و شددمساز شیرین.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رُ سَ لا)
جانوری کوچک. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). جانورکی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به رسیلاء شود
لغت نامه دهخدا
(زُ مَ)
بطنی است از قبیلۀ تجیب. از آن بطن است مسلمه زمیلی بن فخرمه تجیبی محدث. (منتهی الارب). رجوع به الانساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رمالی
تصویر رمالی
پیشگویی عمل و شغل رمال فالگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلی
تصویر میلی
گربه سنور. منسوب به میل: (مادر هشت میلی جزیره بودیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمالی
تصویر رمالی
فالگیری
فرهنگ فارسی معین
طالع بینی، فالگیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
داوطلبانه، از سر رغبت
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم چرانی، هیزی
فرهنگ گویش مازندرانی