- رمی
- انداختن، نگهبان رمه
معنی رمی - جستجوی لغت در جدول جو
- رمی
- افکندن، انداختن، پرتاب کردن، تیر انداختن
رمی جمره: در فقه از مناسک حج و آن انداختن هفت سنگریزه است به جمرهالعقبه
- رمی ((رَ))
- افکندن، تیر انداختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پوسیده شدن استخوان، کهنه شدن
تیز، کارد تیز پیکان تیز، گوشت بریان
بسیار حرکت، بسیار جنبان
نره
پوسیده، کهنه، استخوان پوسیده
منسوب به ارم زبان منسوب به قوم ارم زبان قدیم سوریه
شادمانی، خوشحالی، سرور
فزونی
ترسیده و گریخته، احتراز کرده بسبب نفرت و کراهت
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
ترس، هول و هراس، گریز و فرار
گوسفند چران چوپان
رم کردن، ترسیدن و گریختن، برای مثال نتابد سگ صید روی از پلنگ / ز رو به رمد شیر نادیده جنگ (سعدی۱ - ۷۵)
ترس و گریز، حالت فرار و گریز از مردم
چوپان، برای مثال منم رمیار بابت ای رمیده / که سازم خاک پایت نور دیده (انوری - مجمع الفرس - رمیار)
رم کرده، گریخته
در فقه از مناسک حج و آن انداختن هفت سنگریزه است به جمرهالعقبه
رأی، ایده
نانخواه، نانخه، جوانی
پرخون
هر چیزی که بر عهده کسی باشد
آیین مند، آیین نامه ای، هنجارین، پیمانی، سازمانی، ناخودمانی
تیر انداز، پرتاب کننده
فکر، اندیشه، تدبیر، طرح، نقشه اندیشه و تدبیر، پنداشتن، تدبیر خردمندانه، دیدن، دانستن، پارسی تازی گشته رای (خرد عقل) بوشا اندیشه فکر، عقیده اعتقاد، شور مشورت، قصد عزم، جولان خاطر است در مقدماتی که امید میرود که منتج به نتیجه گردد، نظر حاکم درباره مدعی و مدعی علیه حکم، نظر قاضی در تفسیر قانون. یا اصحاب قیاس اصحاب قیاس پیروان ابو حنیفه جمع آرا
پرورش یافتن در بر کسی پروردگار من، خدایا، الهی، ای خدای من