جدول جو
جدول جو

معنی رمکاء - جستجوی لغت در جدول جو

رمکاء
(رَ)
مؤنث ارمک. ماده شتری که خاکستری رنگ باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رمکان
تصویر رمکان
موهایی که اطراف اندام تناسلی مرد یا زن می روید، موی زهار، رم، روم، رومه، رنب، رنبه
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
روکه. آواز بوم نر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به روکه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
صفیر و سوت. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل معنی اول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ)
دهی از دهستان کلاردشت شهرستان نوشهر است که 325 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُکْ کا)
شبان فریب و آن مرغی است. (دهار). شبان فریب. (زمخشری). مرغی است. ج، مکاکی. (منتهی الارب) (آنندراج). مرغی کوچک که در باغها می خواند. (ناظم الاطباء). پرنده ای است سفید که در حجاز باشد و بسیار بانگ زند، و آن مأخوذ از مکاء است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ربا و افزونی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
یا رکّاک. آواز بوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَکْ کا)
یا رکاء. آواز بوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رکاء شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رکوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رکوه به معنی کوزۀ آب خوردنی و مشک آب. (از آنندراج). جمع واژۀ رکوه (به تثلیث). (ناظم الاطباء). رجوع به رکوه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گوسپند حریص به خوردن رمخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رمخ شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زمین بسیارگیاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زمین خشک بی نبات. (منتهی الارب) (آنندراج). این لغت از اضداد است. (از منتهی الارب) ، سالی که در آن گیاه فراوان باشد. (از ذیل اقرب الموارد) ، مؤنث ارمش. زن خوش خلق. ج، رمش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مؤنث ارمص. زنی که چشم او خم آورده باشد. (ناظم الاطباء). زنی که خم از چشم او جاری باشد. (از اقرب الموارد). زنی که در چشم او چرک جمع شده باشد
لغت نامه دهخدا
(رَ)
سختی گرما. (دهار). شدت حرارت. (از اقرب الموارد). شدت تابش حرارت آفتاب بر زمین. (از متن اللغه) ، خاک تفسیده. (دهار). زمین تافته. (مهذب الاسماء). زمین تفسیده در گرمی آفتاب که چون پای بر وی نهند بسوزد. (از منتهی الارب). زمین گرم و تفتیده از شدت حرارت آفتاب. (از اقرب الموارد). زمین بسیار گرم. (از متن اللغه) ، ریگ تافته از گرمی آفتاب. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
- امثال:
المستجیر بعمرو عند کربته
’کالمستجیر من الرمضاء بالنار’.
اشاره است به داستان کلیب آنگاه که عمرو ملقب به جساس او را با زدن نیزه بر زمین افکند و کلیب گفت ای عمرو مراشربت آبی ده و عمرو کار قتل وی را پایان داد و این بیت گفته شد و مثلی سائر گشت و در مورد کسی گفته می شود که به او پناه برند و وی مصیبتی تازه بر مصیبت پناهنده بیفزاید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُ)
موی زهار. (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس) (برهان). رنبه. (فرهنگ اسدی). رم. رومه. رنب. (از برهان) :
رویت به ریشت اندر ناپیدا
چون کیر مرد غرچه به رمکان در.
منجیک (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس در 36هزارگزی غرب قشم و 12هزارگزی جنوب راه مالرو باسعید و قشم. جلگه ای است گرمسیر و مالاریایی و دارای 279 تن سکنه که بزبان عربی و فارسی سخن می گویند. آب آن از چاه و باران تأمین می شود و شغل اهالی صید ماهی و زراعت و محصول آن غلات و راه آن مالرو است. مزارع مخلص و باغ بالا از این ده محسوب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گوسفند پایهاسفید. (مهذب الاسماء). میش سیاه پایها که سائر بدن آن سپید باشد. (منتهی الارب). میش سیاه پا که سایر قسمتهای تن وی سفید باشد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، سنه رملاء،سال بی باران. (منتهی الارب). سال کم باران و اندک نفع. (از اقرب الموارد). سال کم باران. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ مکا و مکو. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مکا و مکو شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
شخولیدن یعنی بانگی که از میان دو لب آیدچون آواز سرنای. مکو. (ترجمان القرآن) : مکامکواًو مکاء، شخولید به دهن و بانگ کرد و انگشتان را به هم در کرده دمید تا آوازی برآید، منه قوله تعالی: و ماکان صلاتهم عند البیت الا مکاء و تصدیه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بانگ کردن. صفیر برآوردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، تیز دادن و گویند این وقتی باشد که برهنه و وابود یا خاص است مر ستور را. (از منتهی الارب) : مکت الاست، تیز داد و این را در وقتی گویند که مکشوف و مفتوح باشد و یا مخصوص است به ستور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رمداء
تصویر رمداء
شترمرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاء
تصویر رکاء
آوای بوف آوای کوچ (بوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماء
تصویر رماء
افزونی گوالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاء
تصویر مکاء
شبانفریب از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمضاء
تصویر رمضاء
((رَ))
ریگ تافته، ریگ گرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمکان
تصویر رمکان
((رَ مْ))
موی زهار
فرهنگ فارسی معین