- رمو
- رموک، بسیار رمنده، رم کننده
معنی رمو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آرام کردن، ایستاییدن ایستاشدن، پاییدن (مواظب بودن) جانوری که زود رم کند رمنده
درویش که با خورد اندک روزگار بگذراند، بدخواه، رشکین
جمع رمس، گورها
شرایط سخن آرائی در تضمین امثال، رمزها
دو دلی و پژوهش، افزونی برسد، آراماندن آرام کردن
بسیار رمنده، رم کننده
رمز ها، سرّ ها، جمع واژۀ رمز
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ریونیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی و داماد طوس سپهسالار ایران
کاکا
کسیکه که موهای سر و صورتش سیاه و سفید باشد
فرانسوی ایستش زبانزد فرزانی
پشته و بلندی، نفس بلند
آسیا ساختن، گرداندن آسیا، گردشدن مار چنبر زدن مار
امید داشتن
کسی که به جهت اعمال زشت بدنام گردد بی حرمت بی عزت بی آبرو بد نام مفتضح
نرم و سست از هر چیز
پاره دادن بد گند دادن
جامه کهنه سوده شده لته، کرباس، چادر شب یک لخت
از سرما مردن، از میان بردن چشم آماه از بیماری ها چشم آماسیده، آب بدمزه، آب شور، چرکین: جامه، جمع رمداء، شترمرغان درد چشم، ورمی که در طبقه ملتحمه پدید آید
درخت انبوه، جمع رمخه، از ریشه پارسی غوره خرماها
نیزه، چوبی است دراز با حربه ای در سر آن برای دفع و طعن دشمن
سرگین انداختن پیخال انداختن، سرگین پیخال
بدست مالیدن، اصلاح کردن چیزی
تکه از پارچه یا جامه
ریگ، توده گرد
پیوند جامه، رفو کردن، جامه دوختن، پارگی و سوراخ
شاد، یکسان
انداختن، نگهبان رمه
گله گوسفند