جدول جو
جدول جو

معنی رمو - جستجوی لغت در جدول جو

رمو
رموک، بسیار رمنده، رم کننده
تصویری از رمو
تصویر رمو
فرهنگ فارسی عمید
رمو
(رَ)
در تداول عامه، رمنده. رموک. رجوع به رموک شود
لغت نامه دهخدا
رمو
(رُ مُ)
نام قبیله ای وحشی است در شرق پرو واقع در آمریکای جنوبی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رئو
تصویر رئو
(پسرانه)
مهربان، عاطفه، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
(رِ)
ناحیه ای است از کشور فرانسه واقع در ایالت شامپانی و مرکز آن قصبۀ ریمس است. رجوع به لاروس و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَزْ زُ)
آرام کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). آرام گرفتن در جایی. (ناظم الاطباء) ، به یک جای ماندن شتران. (از منتهی الارب). اقامت کردن شتر در جایی. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). رم ء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، زیاده شدن بر صد. رم ء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گمان کردن خبر را و تحقیق نمودن آن. (از منتهی الارب). گمان بردن خبر را و حدس زدن درباره آن. (از اقرب الموارد). رم ء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، تخمین زدن و اندازه کردن چیزی را. رم ء، رسیدن خبر کسی را از روی ظن نه از روی حقیقت. رم ء. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
انتظار. (برهان). انتظار و امید و میل و خواهش. (ناظم الاطباء). بدمو. (برهان) :
هست آسان رفتنم برموی سر
نزد من بسیار از برموی وصل.
نورالدین مقدم
لغت نامه دهخدا
تصویری از رمل
تصویر رمل
ریگ نرم، شن، ماسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقو
تصویر رقو
ریگ، توده گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفو
تصویر رفو
پیوند جامه، رفو کردن، جامه دوختن، پارگی و سوراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمه
تصویر رمه
گله گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رمه، ریسمان پوسیده، جمع رمه، استخوان های پوسیده، چوبخوارک ها، مورچه های پردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمط
تصویر رمط
آک نهادن، سر کوفت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمق
تصویر رمق
تاب و توان، بقیه جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمغ
تصویر رمغ
دستمالی بر ماسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمج
تصویر رمج
سرگین انداختن پیخال انداختن، سرگین پیخال
فرهنگ لغت هوشیار
چراندن: در زمین گرم سوزش از خشم، باران تابستانی، سختی گرما، سوز درون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمص
تصویر رمص
نیکو کردن مصیبت بر دل کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمش
تصویر رمش
سرخی پلک چشم و ریزش آب از آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمث
تصویر رمث
بدست مالیدن، اصلاح کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشو
تصویر رشو
پاره دادن بد گند دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمح
تصویر رمح
نیزه، چوبی است دراز با حربه ای در سر آن برای دفع و طعن دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمخ
تصویر رمخ
درخت انبوه، جمع رمخه، از ریشه پارسی غوره خرماها
فرهنگ لغت هوشیار
از سرما مردن، از میان بردن چشم آماه از بیماری ها چشم آماسیده، آب بدمزه، آب شور، چرکین: جامه، جمع رمداء، شترمرغان درد چشم، ورمی که در طبقه ملتحمه پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخو
تصویر رخو
نرم و سست از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به جهت اعمال زشت بدنام گردد بی حرمت بی عزت بی آبرو بد نام مفتضح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجو
تصویر رجو
امید داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحو
تصویر رحو
آسیا ساختن، گرداندن آسیا، گردشدن مار چنبر زدن مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربو
تصویر ربو
پشته و بلندی، نفس بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمو
تصویر دمو
کسیکه که موهای سر و صورتش سیاه و سفید باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رموء
تصویر رموء
دو دلی و پژوهش، افزونی برسد، آراماندن آرام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمس
تصویر رمس
دفن کردن مرده و پوشانیدن آن و نیز بمعنی خاک گور، قبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربو
تصویر ربو
آسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رمن
تصویر رمن
جمع
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی از دهستان جنت رودبار رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی