جدول جو
جدول جو

معنی رمله - جستجوی لغت در جدول جو

رمله
(رُ لَ)
خط سیاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خطوط سیاه بر پشت و رانهای غزال. (از متن اللغه). ج، رمل، ارمال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
رمله
(رَ لَ)
دختر ابی عوف بن صبره بن سعید بن سعد و زن مطلب بن ازهر بن عوف الزهری بود. وی در مکه اسلام آورد و به حبشه مهاجرت کرد. (از الاصابه فی تمییز الصحابه جزء 8 ص 86)
دختر معاویه بن ابی سفیان بود. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 124). یکی از سه دختر معاویه بشمار می رفت
دختر وقیعه بن حرام بن غفار بن ملیل و مادر ابوذر غفاری بود. (الاصابه جزء 7 ص 86)
دختر خطاب بن نفیل القرشی العدویه و خواهر عمر بن الخطاب بود. وی از جمله زنانی است که با شوی خود سعید بن زید بن عمرو بن نفیل به دین اسلام گروید. رجوع به الاصابه جزء 8 ص 84 شود
الکبری. دختر علی بن ابیطالب (ع) بود از ام سعید بنت عروه بن مسعود الثقفیه. (مجمل التواریخ و القصص ص 455). و در تجارب السلف ص 41دو دختر بنام رمله به علی (ع) نسبت داده شده است
لغت نامه دهخدا
رمله
(رَ لَ)
سرزمینی است در ارض نجد ازآن بنی وبر. (از معجم البلدان)
دهی است در سوریه در جبل سمعان. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
رمله
(رَ لَ)
ریگ. (دهار). ریگ و آن اخص از رمل است. (از منتهی الارب). قطعه ای از رمل. (از متن اللغه). یک توده از ریگ. (ناظم الاطباء) ، قطعه ای از زمین که ریگ بر آن بالا آمده باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رمله
ریگ یک دانه یا یک توده سمیره سیاه (سمیره خط)
تصویری از رمله
تصویر رمله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حرمله
تصویر حرمله
آمیختگی دو یا چند رنگ در یاقوت که باعث کاهش قیمت آن می شود
فرهنگ فارسی عمید
(تَ طُ)
ریخ زدن. سلح، نان خاکسترآلود از تنور بیرون کردن تا زود پیش مهمان نهند
لغت نامه دهخدا
(ثُ مُ لَ)
نام شاعری از ظبی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ لَ)
یکی قرمل. درختی است سست و بی خار که زیر پا بشکند، و بدان مثل زده شده است: ذلیل عاذ بقرمله، یعنی خود خوار است و پناه به ذلیلی دیگر برده است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ لَ)
المدلجی. یکی از صحابه است
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ لَ)
قریه ای از قرای انطاکیه. (سمعانی). و در معجم البلدان حرملیه آمده است
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ لَ)
یکی اسفند. یکی حرمل. نباتی است از یتوعات، آتش زنۀ آن بسیار نیکوست، و ضماد شیر آن جهت جرب نهایت مؤثر است. صاحب تحفه گوید: نباتی است حجازی و از جمله یتوعات است و بقدر قامتی و پرشیرو برگش دراز و از برگ بید کوچکتر و تیره رنگ و ضماد او را جهت جرب بسیار مؤثر دانسته اند، کنجده که از عیوب یاقوت است. رجوع به حرملیات شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ریخ زدن، خوردن گوشت که هنوز پخته نباشد، خام داشتن طعام، آوردن نان آلوده بخاکستر از عجلت مهمانی، تباه خوردن طعام چنانکه لحیه و پیرامون دهان بیالاید. دژ آلود خوردن یعنی بی ادب و پریشان خوردن، ثرمل القوم من الطعام، ای أکلوا ما شاؤوا، ریزه کاری ناکردن در کار. سنبل کردن. (در تداول عوام)
لغت نامه دهخدا
(ثُ مُ لَ)
چاهک لب، چیزی باقی مانده در خنور، روباه ماده
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ لَ)
زن بی شوهر. زن بیشوی بیوه و اگر بی شوهر موسر باشد او را ارمله نگویند. بیوۀ محتاج و بیچاره. (منتهی الأرب). زن بی شوی فقیر و بدبخت. بیوه، و مرد و زن را گویند. (مهذب الاسماء). ج، ارامل، ارامیل. (منتهی الأرب). مردم ضعیف و فقیر و محتاج. (مؤید الفضلاء). درویشان و محتاجان و ضعیفان از مردان و زنان. (منتهی الأرب). و رجوع به ارمل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربله
تصویر ربله
گوشت ران، گوشت ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعله
تصویر رعله
شترمرغ، همسر مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمده
تصویر رمده
زنگ خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمخه
تصویر رمخه
پارسی تازی گشته به روش (قلب) خرما غوره خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقله
تصویر رقله
خرما بن بلند کویک بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغله
تصویر رغله
نیام نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسله
تصویر رسله
دوستی مهربانی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث رجل زن، زن مردوار مردی مردانگی، نیرو در رفتن، گله از پا درد خرفه زار، آبراهه، خرفه، تیره خرفه، جای روییدن خرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحله
تصویر رحله
به جهان دگر رفتن جان سپردن، فراروی (کوچیدن)، گشتنامه (سیاحتنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
نباتی است میان شجر و گیاه که برگش چون مورد و میوه اش باندازه بار سرو است. ابتدا سبزاست و چون برسد سیاه و نرم گردد. چوب آن سخت و اندرون آن سپید و زرد مایل بسرخی و ریشه هایش باریک است و در طب مورد استعمال دارد صفیراء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمله
تصویر قرمله
گیسوبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمله
تصویر حرمله
توت فرنگی درختی، قضبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمله
تصویر ارمله
مادینه ای ارمل بی شوی بیوه زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیه
تصویر رمیه
فزونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمله
تصویر حرمله
((حَ مَ لِ یا لَ))
توت فرنگی درختی، قضبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمله
تصویر آمله
آملج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمله
تصویر عمله
کارگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جمله
تصویر جمله
رسته، فراز، گزاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمله
تصویر حمله
آفند، تاختن، تازش، تک، تاخت
فرهنگ واژه فارسی سره
توت فرنگی، قضبان، اسفنددانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد