جدول جو
جدول جو

معنی رمبرانت - جستجوی لغت در جدول جو

رمبرانت
(رَ)
نقاش معروف هلندی است که به سال 1606 میلادی در شهر لیدن به دنیا آمد و به سال 1669 میلادی درگذشت. نمایندۀ بارز مکتب و سبک نقاشی هلندی و استاد سایه و روشن در نقاشی است. (از فرهنگ انگلیسی وبستر). رمبرانت پسر آسیابانی از مردم لیدن بود. مادرش او را به خواندن کتاب مقدس (توراه و انجیل) ترغیب می کرد و به این سبب خیال هنرآفرین او هرگاه از مشاهده و تصور زندگی واقعی هلند فراغتی می یافت بسوی شهر بیت المقدس پرواز می کرد و داستانهای مذهبی را مجسم می ساخت. هنگامی که به دانشگاه وارد شد ذوقی به آموختن مواد علمی نشان نداد، سرانجام با شاگردی نزد یکی از نقاشان محلی رفت، پس از مدتی از معلم چشم پوشید و نزد خود به کارپرداخت. بیست ودوساله بود که به آمستردام رفت و در آنجا بعنوان نقاش چهره نگار به کار پرداخت و محبوبیتی بدست آورد. در آمستردام ازدواج کرد اما در سال 1642 میلادی زنش درگذشت و بی اعتنایی محیط نسبت به تجدد و تنوعی که او در کار خود به وجود آورده بود موجب شد که رمبرانت کم کم از شیوۀ مورد پسند جامعۀ هلندی روگردان شود. روح نقاشی رمبرانت روشنی است. نقاش می کوشد که به وسیلۀ تضادی که میان سایه روشن پردۀ خود به وجود می آورد فاجعۀ زندگی بشری و عشق آسمانی و اسرار روح و حقیقت چهرۀ تصویرشده را نشان دهد. نقاش با محیط خود روابط خوبی نداشت و مردم قدر هنرش را آن چنانکه خود هنرمند متوقع بود نمی شناختند. در سال 1657 با آنکه هنوز سفارشهائی برای کشیدن پرده های بزرگ به او می دادند وضع معاش هنرمند مختل شد، خانه خود را با مجموعۀ طرحهائی که در عمر خود گرد آورده بود فروخت و در یکی از محله های تاریک بیرون شهر آمستردام مسکن گزید. معهذا آثاری که در این دوران به وجود آورده است به هیچ وجه حاکی از ضعف روحی و فقر و بیچارگی نقاش نیست. حتی برغم این عسرت معیشت در پرده های نقاشی او جلوۀ رنگهای شفاف و طلائی و دقت در تحلیل قیافه و نمایش روح اشخاص بسیار بیشتر شده است. در چهره هایی که رمبرانت نقش کرده آنچه بیشتر جالب توجه است برق نگاه اشخاص است. وی در شصت وسه سالگی به سال 1669 میلادی درگذشت. (نقل به اختصار از مجلۀ سخن دورۀ هفتم شمارۀ 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رمبان
تصویر رمبان
رمبیدن، رمبنده، در حال خراب شدن و فروریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبرات
تصویر مبرات
مبرت ها، کارهای نیک، جمع واژۀ مبرت
فرهنگ فارسی عمید
رامبرانت، رامبران، نام نقاش نامی هلندی بسال 1606م، در لاید بدنیا آمده است، رامبراند 350 تابلو بدیع و عالی از خود بجای گذاشته که از لحاظ سایه روشن، بسیار جالب توجه میباشد، در میان تابلوهای او تابلو ’تبی و خانواده اش’ و ’خانوادۀ نجار’ از همه معروفتر است، او از نقاشان معروف سبک کلاسیک بود و هم امروز پیروان سبک ’امپرسیونیسیم’ بمقدار بسیاری در کار خود از وی و دیگر استادان سبک کلاسیک الهام میگیرند، او در سال 1669م، وفات یافت
لغت نامه دهخدا
(رُ مُ)
قصبه ای است از ایالت وژ واقع در فرانسه که در 20هزارگزی جنوب شرقی اپینال و ساحل چپ رود خانه موزل واقع است. جمعیت آن در حدود 7300 تن و دارای راه آهن و کارخانه های ریسندگی و بافندگی و برخی کارخانه های دیگر است. رجوع به لاروس و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ بَ)
دهی از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور که در 3 هزارگزی جنوب باختری نیشابور واقع است. جلگه و معتدل است و 312 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت است و در زمستان برای کار کردن به نیشابور میروند. آبادی رحمت آباد هم جزء این ده میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گنبران، دهی است جزء دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر که در 14500 گزی خاوری هوراند و 37500 گزی راه شوسۀ اهر به کلیبر واقع شده است. هوای آن معتدل مایل به گرمی و سکنه اش 35 تن است. آب آنجا از رود خانه قره سو و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج، پنبه و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است. ده محل سکونت ایل حسینکلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ)
لنبران. دهی جزء دهستان اوزوم دل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در بیست هزارگزی باختر ورزقان و شش هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر. کوهستانی، سردسیر و دارای 869 تن سکنه. آب آن ازچشمه و رود خانه اهر. محصول غلات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نعت فاعلی از رمبیدن. رجوع به رمبیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بَرْ را)
جمع واژۀ ’مبره’. خیرات و اعمال خیر و دهشته. (ناظم الاطباء). نیکیها. اعمال خیر. کارهای نیک: ابن الجراح او را بفریفت و بطریق مهادات و ملاطفت و انواع مبرات بدست آورد و او را بکشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 310). ابواب خیرات و مبرات بر عامۀ خلایق گشاده. (المعجم چ دانشگاه ص 13). پادشاه زاده هولاکو که هر یک را برقدر و منزلت با مبرات و صلاحت باز می گردانید. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رمبان
تصویر رمبان
در حال خراب شدن و فرو ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرات
تصویر مبرات
خوبیها، نیکویی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرات
تصویر مبرات
((مَ بَ رّ))
جمع مبره، خیرات و اعمال خیر
فرهنگ فارسی معین
نیکی ها، اعمال خیر، خوبی ها، نیکویی ها، خیرها، مبرت ها، عطایا
فرهنگ واژه مترادف متضاد