- رمامه
- روزی بخور نمیر
معنی رمامه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستار
زشت روی زشت رویی
شرم، مهربانی، نکوهش، سرزنش، پایندانی پس مانده باز مانده ته مانده
نگارکیدن (نقشه کشیدن)، نگاشتن (نقاشی)، چهره پردازی (صورت سازی)
دلخواه خواسته، نیاز
تیراندازی، پرتاباندن، چفته زدن، یله کردن، چیره کردن تیر انداختن، تیر اندازی
یک انار
تار سر جای جنبان از سر کودک
تند و تیزی
کون، جه جاف جنده، سپاه انبوه
توده خاکستر، میرش (هلاک) مردم میری ستور میری
نیزه زن نیزه گر، نیزه ساز نیزه گری 4 کمان سخت، گزنده: از ستور
راست کردن کار، ریزه خواری
پیشوایی، پیشنمازی
ماهلو از گیاهان
خاکروبه، خاک چاه
همگی، به پایان بردن به سر رساندن
دستنبویه دستنبو از گیاهان، گوی خوشبوی، خوشبویه (شمامه گونه ای از ساز پارسی است) نوعی از خربزه دستنبو، جمع شماتات، عطردان، گلوله ای به شکل گوی مرکب از خوشبوها که در دست گیرند و بویند. یا شمامه کافور. آفتاب و ماه، روز روشنایی روز
شالی که دور سر می بندند، دستار
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
رگه و ناخالصی در سنگ قیمتی
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، سحاب، غین، غمام، غیم، میغ
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، سحاب، غین، غمام، غیم، میغ
پشتواره
در بند سر پوش در پوش
دستار سر، آنچه بر سر پیچند
پوزه بند، چشم بند ستور چشم بندک پاره ابر ابر سحاب، ابر سفید، جمع غمام غمائم، اسفنج، جمع غمامات
آخال خاکروبه، گروه مردم نام شهربی دینان
کمام - و - کاسبرگ
نفیر، نای، شیپور، برای مثال چو ملک کوفت دمامه بنه ای عقل عمامه / تو مپندار که آن مه غم دستار تو دارد (مولوی۲ - ۲۴۰)
نوعی خربزه، دستنبو، هر چیز خوشبو که در دست می گیرند و می بویند، قندیل، چراغدان
شمامۀ کافور: کنایه از آفتاب، ماه، روشنایی روز
شمامۀ کافور: کنایه از آفتاب، ماه، روشنایی روز
فرانسوی کنف سیام فریز سیامی پنجه مرغ از گیاهان