- رماق
- روزی تنگ بخور و نمیر، دورویی، نگریستن با کینه
معنی رماق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع رمق، باقی جان
ترکی چنگل نشپیل ترکی ک نشبیل شست ماهیگیرباشد ای ماهی سیمین وبه مه برزده نشبیل دیری است به باغ اندربرزرین قندیل
حسود، فقیر
می ناب
پیدا کننده روزی و دهنده آن، روزی بخش
داستان، افسانه ترسو و هراسان و گریزان، رمنده
استخوانهای پوسیده
ریگها کسی که رمل می اندازد، فالبین
جمع رمکه مادیانها
درد شکم، درد پشت
خاکستر
نیزه ساز
بند نیزه
افزونی گوالش
نازک، رقیق
جمع رفیق، همراهان همرایان دمسازان
سقف مقدم خانه، پیشخانه، ایوان، سایبان
درویش که با خورد اندک روزگار بگذراند، بدخواه، رشکین
پیشگاه خانه پیشخانه، ایوانی که در مرتبه دوم ساخته شود، سایبان، پرده ای که جلوی خانه آویزند جمع اروقه رواقات. یا رواق بی ستون آسمان
گرز آهنین شش پره را گویند، عمود آهنین
هکه زدگی (هکه برجستن گلو و فواق سکسکه) کنج چشم
جمع احمق، حماقی
نام دوائی است و آن میوه ای میباشد که خشک شده آن را بصورت گرد در طبخ غذا بکار میبرند، نوعی ادویه
لایۀ خارجی پردۀ صفاق، در طب قدیم نوعی مالیخولیا که آن را ناشی از افزایش سودا می دانستند و عقیده داشتند که گردن بیمار ستبر می شود
مادیان ها، اسبان ماده
داستان بلند خیالی منثور
رمل ها، ریگها، جمع واژۀ رمل
رمح ها، نیزه ها، جمع واژۀ رمح
رمنده، در حال رمیدن، گریزان، ترسو
رقیق، نازک، نان نازک مثل نان لواش
چوب دستی بزرگ و کلفت
گرز شش پر، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه
گرز شش پر، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه
آنچه پس از سوختن چیزی باقی می ماند، خاکستر