بیماریی که در پشت ساقی عارض شود چندانکه از سقی منع کند آن را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زردی و تغیری است که در روی زنان پیدا آید از بیماری فرج. (منتهی الارب). دردی است در شکم که از آن روی زرد گردد. (اقرب الموارد)
بیماریی که در پشت ساقی عارض شود چندانکه از سقی منع کند آن را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زردی و تغیری است که در روی زنان پیدا آید از بیماری فرج. (منتهی الارب). دردی است در شکم که از آن روی زرد گردد. (اقرب الموارد)
دبر مردم. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). دبر. (دهار). است. (اقرب الموارد). کون، طاسک سر و روزنک سر. (دهار). آنجای از سر کودک که می جنبد. (منتهی الارب). آنجا که می جنبد از یافوخ کودک. (از اقرب الموارد). تار سر یعنی موضعی در سر که بطفلی نرم و جهنده باشد. بهندی مالو نامند. (غیاث اللغات). تارک سر
دبر مردم. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). دبر. (دهار). اِست. (اقرب الموارد). کون، طاسک سر و روزنک سر. (دهار). آنجای از سر کودک که می جنبد. (منتهی الارب). آنجا که می جنبد از یافوخ کودک. (از اقرب الموارد). تار سر یعنی موضعی در سر که بطفلی نرم و جهنده باشد. بهندی مالو نامند. (غیاث اللغات). تارک سر