- رقو
- ریگ، توده گرد
معنی رقو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برناک (حنا)، کرکم (زعفران)
جمع رقم، نبشته ها پیکرها جمع رقم ارقام
لرزنده از سرما
خفتن، خوابیدن
زن نازا، زی مرده (گویش گیلکی)
خون بند آنچه بر زخم نهند تا خون را بند آرد، آشتی دهنده
رقم ها، اعداد، جمع واژۀ رقم
خوابیدن، خفتن، جمع راقد، خفتگان، خوابیدگان
پیشکش و نزل و علوفه
از ریشه پارسی کرکم (زعفران) زعفران
حساب عددی، مانند چهار عمل اصلی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ریونیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی و داماد طوس سپهسالار ایران
پایکوبی، فرخه
فرانسوی ایستش زبانزد فرزانی
پشته و بلندی، نفس بلند
آسیا ساختن، گرداندن آسیا، گردشدن مار چنبر زدن مار
امید داشتن
کسی که به جهت اعمال زشت بدنام گردد بی حرمت بی عزت بی آبرو بد نام مفتضح
نرم و سست از هر چیز
پاره دادن بد گند دادن
جامه کهنه سوده شده لته، کرباس، چادر شب یک لخت
تکه از پارچه یا جامه
کشتاو، مهر، شرم شرمندگی، نرمی و نازکی
خط، نوشته، عدد، نشان
بشتافتن، در پی کردن جامه را
برجستن، جنبیدن، بازی کردن و پای کوفتن
نگاشتن، نگارین کردن، آب و تاب دادن به سخن
پاکوفتن، برجهیدن برجستن
خفتن، سرد بازاری، فرناسیدن (غفلت کردن)، پذیرایی نکردن
بازرگانی سوداگری، پیشه وری