منسوب به رقم است. (یادداشت مؤلف). - حساب رقومی، حساب عددی، یعنی حسابی که با اعداد سر و کار دارد، مانند چهار عمل اصلی با اعداد 1 و 2 و 3 و 9 و... مقابل حساب جمل. رجوع به رقم شود
منسوب به رقم است. (یادداشت مؤلف). - حساب رقومی، حساب عددی، یعنی حسابی که با اعداد سر و کار دارد، مانند چهار عمل اصلی با اعداد 1 و 2 و 3 و 9 و... مقابل حساب جمل. رجوع به رقم شود
برقو و ترقو ظاهراً قسمی نسیج و جامه بوده است و این کلمه در دو مصرع از اشعار سوزنی بجای مانده است چنین: برقوبافا ز تار ترقوی تو من ترقوبافا گهی که کار آغازی. (از یادداشت مؤلف)
برقو و ترقو ظاهراً قسمی نسیج و جامه بوده است و این کلمه در دو مصرع از اشعار سوزنی بجای مانده است چنین: برقوبافا ز تار ترقوی تو من ترقوبافا گهی که کار آغازی. (از یادداشت مؤلف)
آنچه بر جراحت نهند تا خون بایستد، و منه قول اکثم: لاتسبوا الابل فان فیها رقوء الدم، ای تعطی فی الدیات فتحقن بها الدماء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنچه بر جراحت نهند تا خون بایستد. (آنندراج)
آنچه بر جراحت نهند تا خون بایستد، و منه قول اکثم: لاتسبوا الابل فان فیها رقوء الدم، ای تعطی فی الدیات فتحقن بها الدماء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنچه بر جراحت نهند تا خون بایستد. (آنندراج)
رقوب. رقابه. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). چشم داشتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی). رقبه. (منتهی الارب). رجوع به رقابه و رقبه و دیگر مصادر مترادف آن شود، راه نگاه داشتن. (المصادر زوزنی). نگاهبانی کردن. (یادداشت مؤلف) ، در سوراخ شدن موش دشتی. (المصادر زوزنی)
رَقوب. رقابه. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). چشم داشتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی). رَقبَه. (منتهی الارب). رجوع به رقابه و رقبه و دیگر مصادر مترادف آن شود، راه نگاه داشتن. (المصادر زوزنی). نگاهبانی کردن. (یادداشت مؤلف) ، در سوراخ شدن موش دشتی. (المصادر زوزنی)
زنی که جهت میراث چشم بر مرگ شوهر دارد. (ناظم الاطباء). زنی که چشم بر مرگ شوی دارد بجهت میراث. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد یا زنی که او را بچه نزید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آنکه فرزند او بنماند. (یادداشت مؤلف). مرد یا زنی که فرزند او نماند یا بمیرد و در مثل است: ’ورثته عن عمه رقوب’. (از اقرب الموارد) ، زنی که اورا فرزند باقی نبود یا زن فرزندمرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن بی ولد. (یادداشت مؤلف) ، شتری که از انبوهی شتران به آبخور و حوض نزدیک نیاید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن اشتر که آب نخورد تا اشتران دیگر از آبشخورفراتر نیایند و آن از گوهرش باشد. (مهذب الاسماء). - ام الرقوب، بلا و سختی. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به ام الرقوب شود
زنی که جهت میراث چشم بر مرگ شوهر دارد. (ناظم الاطباء). زنی که چشم بر مرگ شوی دارد بجهت میراث. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد یا زنی که او را بچه نزید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آنکه فرزند او بنماند. (یادداشت مؤلف). مرد یا زنی که فرزند او نماند یا بمیرد و در مثل است: ’ورثته عن عمه رقوب’. (از اقرب الموارد) ، زنی که اورا فرزند باقی نبود یا زن فرزندمرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن بی ولد. (یادداشت مؤلف) ، شتری که از انبوهی شتران به آبخور و حوض نزدیک نیاید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن اشتر که آب نخورد تا اشتران دیگر از آبشخورفراتر نیایند و آن از گوهرش باشد. (مهذب الاسماء). - ام الرقوب، بلا و سختی. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به ام الرقوب شود
جمع واژۀ راقد. قوله تعالی: و تحسبهم ایقاظاً و هم رقود. (قرآن 18/18). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). جمع واژۀ راقد. خفتگان. (از ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 53). خواب کنندگان. (آنندراج) (از غیاث اللغات) : در سگ اصحاب خویی زآن رقود رفته تا جویای رحمان گشته بود. مولوی. همچو آن اصحاب کهف از راه جود می چرم زایقاظ نی بل هم رقود. مولوی. حال یزدان این بود بی خواب هم گفت یزدان هم رقودٌ زین مرم. مولوی. ، خواب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). رقد. رجوع به رقد شود
جَمعِ واژۀ راقِد. قوله تعالی: و تحسبهم ایقاظاً و هم رقود. (قرآن 18/18). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ راقد. خفتگان. (از ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 53). خواب کنندگان. (آنندراج) (از غیاث اللغات) : در سگ اصحاب خویی زآن رقود رفته تا جویای رحمان گشته بود. مولوی. همچو آن اصحاب کهف از راه جود می چرم زایقاظ نی بل هم رقود. مولوی. حال یزدان این بود بی خواب هم گفت یزدان هم رقودٌ زین مرم. مولوی. ، خواب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). رَقد. رجوع به رقد شود
جمع واژۀ رقم. (ناظم الاطباء) (دهار) : به خدایی که رقوم حسنات کرد توقیع به دیوان اسد. خاقانی. چو برزد همه علمها را رقوم چه با اهل یونان چه با اهل روم. نظامی. - رقوم هندسی، اعداد هندسی: فکند از هیأت نه حرف افلاک رقوم هندسی برتختۀ خاک. نظامی. رجوع به رقم شود. ، قسمی خربزه. (یادداشت مؤلف). رجوع به رقم شود، جمع واژۀ رقم. (اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ رَقَم. (ناظم الاطباء) (دهار) : به خدایی که رقوم حسنات کرد توقیع به دیوان اسد. خاقانی. چو برزد همه علمها را رقوم چه با اهل یونان چه با اهل روم. نظامی. - رقوم هندسی، اعداد هندسی: فکند از هیأت نه حرف افلاک رقوم هندسی برتختۀ خاک. نظامی. رجوع به رقم شود. ، قسمی خربزه. (یادداشت مؤلف). رجوع به رقم شود، جَمعِ واژۀ رَقم. (اقرب الموارد)
رقون. زعفران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). رقان. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (متن اللغه). ارقان. (اقرب الموارد). رجوع به رقان و ارقان شود، حنا. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (اختیارات بدیعی). به معنی حنا باشد و آن برگی است که بکوبند و بر دست و پابندند و بضم اول هم آمده است. (برهان) (آنندراج)
رُقون. زعفران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). رقان. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (متن اللغه). اِرقان. (اقرب الموارد). رجوع به رقان و اِرقان شود، حنا. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (اختیارات بدیعی). به معنی حنا باشد و آن برگی است که بکوبند و بر دست و پابندند و بضم اول هم آمده است. (برهان) (آنندراج)