جدول جو
جدول جو

معنی رقل - جستجوی لغت در جدول جو

رقل
(رَ)
جمع واژۀ رقله. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رقله شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ لَ)
خرمابن بلند که دست به آن نرسد. ج، رقل. رقال. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). نخل بلند. (یادداشت مؤلف). خرمابن دراز. ج، رقال. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سَ قُ)
دهی از دهستان بهمئی سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. دارای 150 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، پشم، لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رقع
تصویر رقع
بشتافتن، در پی کردن جامه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکل
تصویر رکل
گندنا تره، گندنا خواری، لگد زدن، سم کوفتن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگل
تصویر رگل
انضباط، طریقه، راه و رسم، قاعده ماهانه زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقه
تصویر رقه
کشتاو، مهر، شرم شرمندگی، نرمی و نازکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقو
تصویر رقو
ریگ، توده گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقم
تصویر رقم
خط، نوشته، عدد، نشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقش
تصویر رقش
نگاشتن، نگارین کردن، آب و تاب دادن به سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقص
تصویر رقص
برجستن، جنبیدن، بازی کردن و پای کوفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغل
تصویر رغل
سلمه از گیاهان سرمک آکندگی خوشه پردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقز
تصویر رقز
پاکوفتن، برجهیدن برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقد
تصویر رقد
خفتن، سرد بازاری، فرناسیدن (غفلت کردن)، پذیرایی نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقح
تصویر رقح
بازرگانی سوداگری، پیشه وری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقت
تصویر رقت
نرمی، ملایمی، نازکی و باریکی، تنگ گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقب
تصویر رقب
جمع رقیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعل
تصویر رعل
کبت نر (زنبور عسل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رذل
تصویر رذل
خسیس، حقیر، رذیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخل
تصویر رخل
بره ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقله
تصویر رقله
خرما بن بلند کویک بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسل
تصویر رسل
سیر و رفتار نرم، رفتار و روش ملایم جمع رسول
فرهنگ لغت هوشیار
عدل، نیم من سنگ مکه و آن دوازده اوقیه است، مقیاس وزن مایعات، برابر دوازده اوقیه یا 48 مثقال، و بمعنای مرد سست و بیحال
فرهنگ لغت هوشیار
ترک کردن شهری را، کوچ کردن منزل، ماوی، رخت و اسباب و اثاث که در سفر با خود بردارند، پالان شتر، و نیز بمعنای دو تخته وصل به هم را گویند که باز و بسته می شود و کتاب یا قرآن را در موقع خواندن روی آن می گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
مرتب و منظم کردن چیزی، شیوا و رسا گفتن سخن را، خوبی و آراستگی هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل زن، وقتی که بالغ شده محتلم گردد یا از وقتی که متولد می شود اطلاق رجل بر آن گردد، به معنای مرد می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربل
تصویر ربل
درخت راج
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی خس خس خس خس سینه صدای خس خس خاصی که در بعض امراض و التهابات قصبه الریه و برونشها و خانه های ششی هنگامی که بریه گوش دهند استماع شود خس خس صدری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقل
تصویر دقل
پارسی تازی گشته دکل تیر کشتی خرمای پست لاغر باریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقل
تصویر بقل
ظاهر شدن، رویانیدن زمین گیاه را، سبز شدن شوره گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درقل
تصویر درقل
خوشخرام، رام فرمانبردار، جامه ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقال
تصویر رقال
جمع رقله، خرمابنان بلند کویکان بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقص
تصویر رقص
پایکوبی، فرخه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقل
تصویر اقل
کمتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
گرانی
فرهنگ واژه فارسی سره