- رفعت (دخترانه و پسرانه)
- بلندقدری، بلندی
معنی رفعت - جستجوی لغت در جدول جو
- رفعت
- افراشتگی
- رفعت
- بلندی، ارتفاع، افراشتگی، علا، ترقی، برتری و سرافرازی، والاقدری، شرف
- رفعت
- بلندقدر شدن، بلندمرتبه شدن، بلندی، افراخته بودن
- رفعت ((رَ عَ))
- بلندمرتبه شدن، والایی، بزرگواری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دفعه، باره، نوبت، مرتبه
بازگشت
بازگشت، بازگشتن بسوی دنیا، عودت
شکسته از هم ریخته ریزه ریزه، ریزه گیاه، کهنه حطام، از هم پاشیده شده ریزه ریزه شده، پوسیده
هر قیامی از نماز که رکوعی در آن داخل باشد
نامه، مکتوب، نوشته، نامه موجز و کوتاه
فر والایش بلند گاهی
ترسناکی، شگفت انگیزی
شکسته شده، از هم ریخته
عریضه ای که به حاکم تقدیم شود
عودت، بازگشت، بازگشت به سوی دنیا، در فقه بازگشت مرد طلاق دهنده به سوی زن مطلقۀ خود
هر قیام از نماز که رکوع هم در آن باشد، یک بار رکوع در نماز
((رَ عَ))
فرهنگ فارسی معین
مجموع حالت نمازگزار از قیام (ایستادن)، رکوع (پشت خم کردن)، سجده (پیشانی بر زمین نهادن)، توأم با قرائت (در دو رکعت اول) یا تسبیح (در رکعت سوم به بعد) و اذکار مربوط، هر قیام از نماز که در آن رکوع باشد
برداشتن و بلند کردن چیزی بر خلاف وضع
مقابل آمدن، ذهاب، عمل رفتن
مقابل آمد، رفتن، برای مثال هر رفتی آمدی دارد، بلیت رفت وبرگشت، مقابل برگشت، در ورزش دور نخست مسابقات دومرحله ای، (بن ماضی رفتن) رفتن
رفت و آمد: رفتن و آمدن، کنایه از معاشرت
رفت و آمد: رفتن و آمدن، کنایه از معاشرت
برطرف کردن، از بین بردن، در علوم ادبی در دستور زبان عربی، مرفوع ساختن کلمه، ضمه دادن آخر کلمه، در علوم ادبی در علم عروض حذف «مس» از مستفعلن که تفعلن باقی بماند و نقل به فاعلن شود یا حذف «مف» از مفعولات که عولات باقی بماند و به جای آن مفعول بگذارند، بلند کردن، بالا بردن، برداشتن، برکشیدن
رفتن، جاروب کردن و پاک کردن جایی از گرد و خاک، پاک کردن، روبیدن، روفتن
رفت و روب: جاروب کردن و پاک کردن جایی از گرد و خاک
رفت و روب: جاروب کردن و پاک کردن جایی از گرد و خاک
دارای بلند مقام (دار عنوان بزرگان نویسند: خدمت ذی رفعت)
دارای بلند مقام (دار عنوان بزرگان نویسند: خدمت ذی رفعت)
بلندی او بر افزون باد، (پس از ذکر نام بزرگان در نامه ها و غیره آید)
بلند پایه والا مقام