نعت فاعلی از ریشه رهو. زنبور عسل را گویند بسبب سکون و کندی که در پرواز دارد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). زنبور عسل. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، می. (آنندراج)
نعت فاعلی از ریشه رهو. زنبور عسل را گویند بسبب سکون و کندی که در پرواز دارد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). زنبور عسل. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، می. (آنندراج)
گروهی از اهل تصوف که پیرو طریقۀ شیخ احمد رفاعی حسینی هستند. (از معجم المطبوعات مصر ج 1). پیروان سید احمد بن ابوالحسن رفاعی. (یادداشت مؤلف). رجوع به رفاعی (شیخ احمد بن ابوالحسن...) و تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون (از سعدی تا جامی) ص 510 شود
گروهی از اهل تصوف که پیرو طریقۀ شیخ احمد رفاعی حسینی هستند. (از معجم المطبوعات مصر ج 1). پیروان سید احمد بن ابوالحسن رفاعی. (یادداشت مؤلف). رجوع به رفاعی (شیخ احمد بن ابوالحسن...) و تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون (از سعدی تا جامی) ص 510 شود
آسایش و راحت و استراحت و آرامش و اطمینان و آسودگی. (ناظم الاطباء). استراحت. (یادداشت مؤلف). اغلب به تشدید ’یاء’ تلفظ کنند ولی به تخفیف ’یاء’ است. (ادب الکاتب، مصر، 1346 ص 277) (محیط المحیط). صاحب تاج العروس در مادۀ صلح گوید: و لیس فی کلامهم فعالیه مشدده کذا نقلوه. با اینحال در لفظ کراهیت گوید: رفاهیت به تشدید نیز خوانده میشود. (از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 5) : بازرگانی بود که به نعمت و رفاهیت شهرتی داشت. (سندبادنامه ص 154). در هنگام رفاهیت و راحت ساعات حال، از شدت اوقات مستقبل اندیشه دارد. (سندبادنامه ص 122). رعایا در مهد رفاهیت و ضعفا در سایۀ عنایت و عاطفت قرار گرفته اند. (سندبادنامه ص 118). در دامن امن و فراغت و خصب و رفاهیت اعتیاد و عادت گرفته اند. (سندبادنامه ص 40). زبان روات و بیان ثقات آوازۀ رفاهیت رعیت و خصب و امن ولایت او به گوش خلق رسانیده. (سندبادنامه ص 31). تا شهر مصون و اهالی مأمون به رفاهیت بیارمیدی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 96) ، شادمانی و خرسندی. فراخی و ارزانی. (ناظم الاطباء). فراخی. فراخی عیش. (یادداشت مؤلف)
آسایش و راحت و استراحت و آرامش و اطمینان و آسودگی. (ناظم الاطباء). استراحت. (یادداشت مؤلف). اغلب به تشدید ’یاء’ تلفظ کنند ولی به تخفیف ’یاء’ است. (ادب الکاتب، مصر، 1346 ص 277) (محیط المحیط). صاحب تاج العروس در مادۀ صلح گوید: و لیس فی کلامهم فعالیه مشدده کذا نقلوه. با اینحال در لفظ کراهیت گوید: رفاهیت به تشدید نیز خوانده میشود. (از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 5) : بازرگانی بود که به نعمت و رفاهیت شهرتی داشت. (سندبادنامه ص 154). در هنگام رفاهیت و راحت ساعات حال، از شدت اوقات مستقبل اندیشه دارد. (سندبادنامه ص 122). رعایا در مهد رفاهیت و ضعفا در سایۀ عنایت و عاطفت قرار گرفته اند. (سندبادنامه ص 118). در دامن امن و فراغت و خصب و رفاهیت اعتیاد و عادت گرفته اند. (سندبادنامه ص 40). زبان روات و بیان ثقات آوازۀ رفاهیت رعیت و خصب و امن ولایت او به گوش خلق رسانیده. (سندبادنامه ص 31). تا شهر مصون و اهالی مأمون به رفاهیت بیارمیدی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 96) ، شادمانی و خرسندی. فراخی و ارزانی. (ناظم الاطباء). فراخی. فراخی عیش. (یادداشت مؤلف)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان میانه، واقع در شش هزارگزی شمال میانه و شش هزارگزی شوسۀ تبریز به میانه. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل و دارای 114 تن سکنه. از رود خانه محلی مشروب میشود. محصولاتش غلات، حبوب و بزرک است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان میانه، واقع در شش هزارگزی شمال میانه و شش هزارگزی شوسۀ تبریز به میانه. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل و دارای 114 تن سکنه. از رود خانه محلی مشروب میشود. محصولاتش غلات، حبوب و بزرک است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)