- رغن
- گوش کردن، پذیرفتن، آزمندی، گراییدن، شاد زیستی
معنی رغن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لاتینی تازی شده ارغنون زیونانیان ارغنون زن بسی که بردند هوش ازخنیا سازهایی ذوات اوتار و سازهایی که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده و هوا را با واسطه داخل آن لوله ها دمند، سازیست که یونانیان و رومیان مینواختند ارگ، سازیست که خالی باشد بچرم کشیده و بر آن رودها بندند و آن سابقا مربع بوده مشابه صندوق ارغنن
فرکن، زمینی که سیل از آن عبور کرده و آن را کنده و گود کرده باشد، فرکند
ارگ، نوعی ساز با تعداد زیادی لوله که با دمیدن هوا در آن ها صدا ایجاد می شود، ارغنون، ارغنن، ارغون
جوی که تازه احداث کرده باشند و آب در آن روان کنند
((فَ غَ))
فرهنگ فارسی معین
زمینی که سیل آن را کنده و گود کرده باشد، جوی آب که تازه احداث شده باشد، کاریز آب، فراکن، فرغن، فرکن
پایه، ستون
راننده و دفع کننده، رد کننده و نفی کننده
نیاز مجتهد یهود مفتنی یهودان
پنچه گرگ از گیاهان به پایان رساندن، رسا کردن، دشنام دادن، داغ کردن: ستور پنجه گرگ
پارسی تازی گشته رسن ریسمان بند پال ریسمان بند طناب، زمام افسار جمع ارسان ارسن
رشته، خز، پوسته زهدان تریز بن آستین بن آستین و تریز جمع اردان
کراهت داشتن چیزی را، به خاک آلوده شدن
سلمه از گیاهان سرمک آکندگی خوشه پردانگی
دسترس، فراوانی، گوالیدگی بچه دان پرده ای که به هنگام زای همراه با بچه بیرون آید
زندگانی خوش
خواسته شده خواهشیدن، آزیدن آز کردن، شکمبارگی، رویگردانی، زارزدن
گولی، سستی بینی کوه، کوه دراز، آفتاب زدگی
دادگر و به معنی مهمانی رفتن
جز اعظم هر شیی، کرانه هر چیزی، امر بزرگ
ماده ای چرب از کره یا دنبه یا پیه گاو و گوسفند و یا از دانه های نباتی و امثال آن بگیرند
پشته آبگیر، سبک سنگین کردن، رخت افکندن
پارسی تازی گشته ریم چرک، زنگ انگلیسی شاهی، چیرگی، گردش فرمانروایی چرک ریم، زنگ، (تصوف) حجابی است به دل که کشف آن جز بایمان نبود و آن حجاب کفر و ضلالت است (کشف المحجوب 506)، غالب شدن گناه بر دل
سختی سبب جهت علت. یا به رون به سبب بجهت. امتحان آزمایش
گرو کردن چیزی را نزد کسی، ثابت و بر قرار ماندن چیزی
پرنده ایست از راسته شکاریان روزانه از دسته بازها که در حدود هفت گونه از آن شناخته شده و همه متعلق به نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا و افریقا هستند. زغن جزو بازهای متوسط القامه است و بسیار متهور و چابک و تند و حمله و قوی و خونخوار است دم وی دو شاخ است. او همه پستانداران کوچک مخصوصا جوندگان را شکار میکند موش گیر غلیواج پرآذران خاد جنگلاهی چنگلاهی جنگلاجی کور کور
مردی که از بینی سخن گوید
خوراک بد
آزمایش، امتحان، تجربه، برای مثال کرد باید مر مرا و او را رون / شیر تا تیمار دارد خویشتن (رودکی - ۵۳۷)
خلاف میل کسی رفتار کردن
صدای گریه و ناله، گریه و نوحه
حجاب دل که موجب کفر و گمراهی است
فراخی و خوشی زندگانی، غذای مطبوع