برهم گرد آوردن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن و درشورانیدن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غثا آوردن سیل و برهم گرد آوردن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن و درشورانیدن آن را. (آنندراج). روی هم آوردن سیل چراگاه را و شیرینی آن را بردن: اغثی السیل المرتع، جمع بعضه الی بعض و اذهب حلاوته. (از اقرب الموارد)
برهم گرد آوردن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن و درشورانیدن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غثا آوردن سیل و برهم گرد آوردن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن و درشورانیدن آن را. (آنندراج). روی هم آوردن سیل چراگاه را و شیرینی آن را بردن: اغثی السیل المرتع، جمع بعضه الی بعض و اذهب حلاوته. (از اقرب الموارد)
نوعی از انگور دراز دانه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) ، گوسپندی که هر دو کرانۀ گوش وی کفانیده معلق مانده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نوعی از انگور دراز دانه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) ، گوسپندی که هر دو کرانۀ گوش وی کفانیده معلق مانده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
غثّاء. آب آورد. کفک، تباه و پوسیده از برگ درخت به کفک سیل آلوده و خراب شده. ج، اغثاء. (منتهی الارب) (آنندراج). در تاج العروس غثاء را چنین شرح داده: ’القمش و الزبد (و القذر) و الهالک و البالی (او الهالک البالی) من ورق الشجر المخالط السیل اذا جری’. کف. زبد. غثّاء. (اقرب الموارد) (تاج العروس). رودآورد، یعنی خاشاک سر آب. (دهار). خاشه. خاشه بر سر آب: و شاه برفراز او چون بچۀ عنقا در قلال جبال، و چون غثا در افواج امواج دریا متحیر و متفکر. (سندبادنامه ص 58)
غُثّاء. آب آورد. کفک، تباه و پوسیده از برگ درخت به کفک سیل آلوده و خراب شده. ج، اَغثاء. (منتهی الارب) (آنندراج). در تاج العروس غثاء را چنین شرح داده: ’القمش و الزبد (و القذر) و الهالک و البالی (او الهالک البالی) من ورق الشجر المخالط السیل اذا جری’. کف. زبد. غُثّاء. (اقرب الموارد) (تاج العروس). رودآورد، یعنی خاشاک سر آب. (دهار). خاشه. خاشه بر سر آب: و شاه برفراز او چون بچۀ عنقا در قلال جبال، و چون غثا در افواج امواج دریا متحیر و متفکر. (سندبادنامه ص 58)
کفک برآوردن شیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، سخت گریستن کودک. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، بانگ کردن شتر و کفتار و شترمرغ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). بانگ کردن شتر. (تاج المصادر بیهقی). بانگ کردن شتر و آهو. (مصادر اللغۀ زوزنی) : و مردمان که در عداد ایغوران بودند از صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع و کلاب... (جهانگشای جوینی)
کفک برآوردن شیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، سخت گریستن کودک. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، بانگ کردن شتر و کفتار و شترمرغ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). بانگ کردن شتر. (تاج المصادر بیهقی). بانگ کردن شتر و آهو. (مصادر اللغۀ زوزنی) : و مردمان که در عداد ایغوران بودند از صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع و کلاب... (جهانگشای جوینی)
گریستن بر مرده، گریه کردن، بر مرده، مرده ستای نیکیادی، مویش موییدن گریستن بر مرده، فراگرفتن به یاد سپردن گریه کردن، بر مرده و ذکر نیکیهای او، شعر گقتن در باب مرده و اظهار تاسف مویه گری
گریستن بر مرده، گریه کردن، بر مرده، مرده ستای نیکیادی، مویش موییدن گریستن بر مرده، فراگرفتن به یاد سپردن گریه کردن، بر مرده و ذکر نیکیهای او، شعر گقتن در باب مرده و اظهار تاسف مویه گری