جدول جو
جدول جو

معنی رغثاء - جستجوی لغت در جدول جو

رغثاء
(رُ غَ)
رگهای شیر در پستان یا پی پستان، قاله ابن السکیت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رگهای شیر پستان یا پی زیر پستان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
گوسپند پیسه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گوسپند سیاه و سپید بنقطه. ج، بغث. (مهذب الاسماء). مؤنث ابغث. (ناظم الاطباء). گوسپندان که برآنها نقش سیاه و سپید باشد. (مؤید الفضلاء).
لغت نامه دهخدا
(اَبْوْ)
برهم گرد آوردن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن و درشورانیدن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غثا آوردن سیل و برهم گرد آوردن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن و درشورانیدن آن را. (آنندراج). روی هم آوردن سیل چراگاه را و شیرینی آن را بردن: اغثی السیل المرتع، جمع بعضه الی بعض و اذهب حلاوته. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ غثّاء، بمعنی آب آورده و کفک و تباه و پوسیده از برگ درخت بکفک سیل آلوده و خراب شده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به غثاء شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گوسپندی که بر کنار بینی آن سپیدی باشد و یا رنگی مخالف رنگ سایر بدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ماده شتری که پاره ای از گوش وی بریده آونگان گذاشته باشند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی رغب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مصدر به معنی رغبی ̍ و رغبی ̍ و رغب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رغب شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نوعی از انگور دراز
دانه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) ، گوسپندی که هر دو کرانۀ گوش وی کفانیده معلق مانده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُثْ ثا)
به معانی غثاء است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غثاء شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
غثّاء. آب آورد. کفک، تباه و پوسیده از برگ درخت به کفک سیل آلوده و خراب شده. ج، اغثاء. (منتهی الارب) (آنندراج). در تاج العروس غثاء را چنین شرح داده: ’القمش و الزبد (و القذر) و الهالک و البالی (او الهالک البالی) من ورق الشجر المخالط السیل اذا جری’. کف. زبد. غثّاء. (اقرب الموارد) (تاج العروس). رودآورد، یعنی خاشاک سر آب. (دهار). خاشه. خاشه بر سر آب: و شاه برفراز او چون بچۀ عنقا در قلال جبال، و چون غثا در افواج امواج دریا متحیر و متفکر. (سندبادنامه ص 58)
لغت نامه دهخدا
(رَغْ غا)
مرغی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَمْ مُءْ)
کفک برآوردن شیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، سخت گریستن کودک. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، بانگ کردن شتر و کفتار و شترمرغ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). بانگ کردن شتر. (تاج المصادر بیهقی). بانگ کردن شتر و آهو. (مصادر اللغۀ زوزنی) : و مردمان که در عداد ایغوران بودند از صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع و کلاب... (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بغثاء
تصویر بغثاء
گوسپند پیسه، گروه مردم درآمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
گریستن بر مرده، گریه کردن، بر مرده، مرده ستای نیکیادی، مویش موییدن گریستن بر مرده، فراگرفتن به یاد سپردن گریه کردن، بر مرده و ذکر نیکیهای او، شعر گقتن در باب مرده و اظهار تاسف مویه گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثاء
تصویر غثاء
کف، کفک کپک، میرنده، خنزرپنزر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاء
تصویر رثاء
((رَ))
گریستن بر مرده، سوک سرود، شعر گفتن برای مرده با تأسف و اندوه، مرده ستایی، مویه گری
فرهنگ فارسی معین