جدول جو
جدول جو

معنی رغبوت - جستجوی لغت در جدول جو

رغبوت
(کَ)
خواهانی. (آنندراج) (منتهی الارب). رغبت کردن در چیزی. (تاج المصادر بیهقی). مصدر به معنی رغبی ̍ و رغبی ̍. (منتهی الارب). مصدر به معنی رغب. (ناظم الاطباء). رجوع به مصادر مذکور شود، رغبت از چیزی بگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رغب شود
لغت نامه دهخدا
رغبوت
(رَ غَ)
مرد آزمند و حریص. (از ناظم الاطباء). خواهان و طلبکار. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رغبت
تصویر رغبت
میل، اراده، آرزو
رغبت داشتن: میل داشتن، مایل بودن
رغبت کردن: رغبت داشتن، میل داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جغبوت
تصویر جغبوت
پشم و پنبۀ درون لحاف، تشک یا چیز دیگر، تشک و بالش و هر چیز آکنده از پشم یا پنبه، برای مثال چون یکی جغبوت پستان بند او / شیر دوشی زو به روزی دو سبو (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ کَ)
ناقه رکبوت، شتر مادۀ برنشستنی یا شترمادۀ رام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شترمادۀ رام. رکبانه. رکباه. (از اقرب الموارد). رجوع به رکبانه و رکباه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
هدهد. (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی). پوپو. (یادداشت مرحوم دهخدا). پوپک. شانه بسر. مرغ سلیمان. پوپونک:
محال را نتوانم شنیدهزل و دروغ
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی
سرای و قصر بزرگان طلب تو همچو ربوت
چو مار چند گزینی تو جای ویرانی.
منجیک (از لغت فرس اسدی)
لغت نامه دهخدا
(رَبْ وَ)
ربوت. ربوت. (ناظم الاطباء). رجوع به ربوت شود، در عرف اهل فن حساب، ده بار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ بُ وَ)
ربوه. ربوه. ربوه. رجوع به ربوه شود
لغت نامه دهخدا
(رُبْ وَ)
ربوت. ربوت. (ناظم الاطباء). رجوع به ربوت شود
لغت نامه دهخدا
(رِ وَ)
ربوه. ربوت. پشته و بلندی و کوهچه. (ناظم الاطباء). جای بلند. (دهار). پشته و بلندی. (منتهی الارب) (آنندراج). تل کوچک. (مهذب الاسماء). بالای پشته. (دهار) ، ده هزار درهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جماعت زیاده مانند ده هزار تن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ لُ)
رهب. ترسیدن. (المصادر زوزنی چ بینش ص 282). رجوع به رهب شود
لغت نامه دهخدا
(رَ غَ)
جمع واژۀ رغبه و رغبه. رجوع به دو کلمه مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ)
بمعنی چغبت است که پشم و پنبۀ میان لحاف و نهالی و قبا و امثال آن باشد. (برهان). پنبه و پشم که در میان ابره و آستر و بالش و نهالی و تشک نهند و بتازی آنرا ’حشو’ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). چغبت و حشو. (ناظم الاطباء). پنبه باشد که در جبه و قبا زده باشد و از آنجا بازگرفته. (فرهنگ نظام). جبغوت و جغبت و جغبوت:
موی سر چغبوت و جامه ریمناک
از برون سو باد سرد و بیمناک.
رودکی (از فرهنگ نظام).
و رجوع به جبغوت و جغبت و جغبوت و چبغت و حشو شود، پشم آگنده و پنبۀ آگنده را گویند و به این معنی بجای حرف ثالث نون هم گفته اند. (برهان). آگنده شدۀ از پشم و پنبه. (از ناظم الاطباء). و رجوع به چغبت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی رغب. (ناظم الاطباء). زاری نمودن بسوی کسی یا آن سؤال است به خواری و مذلت. (آنندراج). رجوع به رغب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ بُ)
یا رغبوتا. مصدر به معنی رغب. (ناظم الاطباء). مصدر به معنی رغبوتا و رغبی ̍. (آنندراج). رجوع به رغب و رغبوتا شود
لغت نامه دهخدا
خواهش، میل و اراده، خواهش از روی میل و آرزو از چیزی، خواهانی، خواست
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه و پشم و مانند آن که در میان نهالی لحاف بالش ابره و آستر قبا کنند آگنده شده از پشم و پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغبوت
تصویر جغبوت
پنبه لحاف و توشک و نهالی حشو آگنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهبوت
تصویر رهبوت
ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغبوت
تصویر چغبوت
((چَ))
پنبه یا پشم و مانند آن که داخل تشک، لحاف، بالش کنند، بالش، تشک یا هر چیز آکنده از پشم و پنبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رغبت
تصویر رغبت
((رِ بَ))
خواستن، میل، جمع رغبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جغبوت
تصویر جغبوت
((جَ))
جغبت، پنبه لحاف و تشک و نهالی
فرهنگ فارسی معین
آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس
فرهنگ واژه مترادف متضاد