خواهانی. (آنندراج) (منتهی الارب). رغبت کردن در چیزی. (تاج المصادر بیهقی). مصدر به معنی رغبی ̍ و رغبی ̍. (منتهی الارب). مصدر به معنی رغب. (ناظم الاطباء). رجوع به مصادر مذکور شود، رغبت از چیزی بگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رغب شود
خواهانی. (آنندراج) (منتهی الارب). رغبت کردن در چیزی. (تاج المصادر بیهقی). مصدر به معنی رَغبی ̍ و رُغبی ̍. (منتهی الارب). مصدر به معنی رَغَب. (ناظم الاطباء). رجوع به مصادر مذکور شود، رغبت از چیزی بگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رغب شود
پشم و پنبۀ درون لحاف، تشک یا چیز دیگر، تشک و بالش و هر چیز آکنده از پشم یا پنبه، برای مثال چون یکی جغبوت پستان بند او / شیر دوشی زو به روزی دو سبو (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۸)
پشم و پنبۀ درون لحاف، تشک یا چیز دیگر، تشک و بالش و هر چیز آکنده از پشم یا پنبه، برای مِثال چون یکی جغبوت پستان بند او / شیر دوشی زو به روزی دو سبو (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۸)
هدهد. (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی). پوپو. (یادداشت مرحوم دهخدا). پوپک. شانه بسر. مرغ سلیمان. پوپونک: محال را نتوانم شنیدهزل و دروغ که هزل گفتن کفر است در مسلمانی سرای و قصر بزرگان طلب تو همچو ربوت چو مار چند گزینی تو جای ویرانی. منجیک (از لغت فرس اسدی)
هدهد. (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی). پوپو. (یادداشت مرحوم دهخدا). پوپک. شانه بسر. مرغ سلیمان. پوپونک: محال را نتوانم شنیدهزل و دروغ که هزل گفتن کفر است در مسلمانی سرای و قصر بزرگان طلب تو همچو ربوت چو مار چند گزینی تو جای ویرانی. منجیک (از لغت فرس اسدی)
ربوه. ربوت. پشته و بلندی و کوهچه. (ناظم الاطباء). جای بلند. (دهار). پشته و بلندی. (منتهی الارب) (آنندراج). تل کوچک. (مهذب الاسماء). بالای پشته. (دهار) ، ده هزار درهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جماعت زیاده مانند ده هزار تن. (از اقرب الموارد)
رَبْوه. رُبْوَت. پشته و بلندی و کوهچه. (ناظم الاطباء). جای بلند. (دهار). پشته و بلندی. (منتهی الارب) (آنندراج). تل کوچک. (مهذب الاسماء). بالای پشته. (دهار) ، ده هزار درهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جماعت زیاده مانند ده هزار تن. (از اقرب الموارد)
بمعنی چغبت است که پشم و پنبۀ میان لحاف و نهالی و قبا و امثال آن باشد. (برهان). پنبه و پشم که در میان ابره و آستر و بالش و نهالی و تشک نهند و بتازی آنرا ’حشو’ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). چغبت و حشو. (ناظم الاطباء). پنبه باشد که در جبه و قبا زده باشد و از آنجا بازگرفته. (فرهنگ نظام). جبغوت و جغبت و جغبوت: موی سر چغبوت و جامه ریمناک از برون سو باد سرد و بیمناک. رودکی (از فرهنگ نظام). و رجوع به جبغوت و جغبت و جغبوت و چبغت و حشو شود، پشم آگنده و پنبۀ آگنده را گویند و به این معنی بجای حرف ثالث نون هم گفته اند. (برهان). آگنده شدۀ از پشم و پنبه. (از ناظم الاطباء). و رجوع به چغبت شود
بمعنی چغبت است که پشم و پنبۀ میان لحاف و نهالی و قبا و امثال آن باشد. (برهان). پنبه و پشم که در میان ابره و آستر و بالش و نهالی و تشک نهند و بتازی آنرا ’حشو’ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). چغبت و حشو. (ناظم الاطباء). پنبه باشد که در جبه و قبا زده باشد و از آنجا بازگرفته. (فرهنگ نظام). جبغوت و جغبت و جغبوت: موی سر چغبوت و جامه ریمناک از برون سو باد سرد و بیمناک. رودکی (از فرهنگ نظام). و رجوع به جبغوت و جغبت و جغبوت و چبغت و حشو شود، پشم آگنده و پنبۀ آگنده را گویند و به این معنی بجای حرف ثالث نون هم گفته اند. (برهان). آگنده شدۀ از پشم و پنبه. (از ناظم الاطباء). و رجوع به چغبت شود