- رغ
- آروغ، باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، باد گلو، روغ، رجغک، آجل، رچک، وارغ، وروغ
معنی رغ - جستجوی لغت در جدول جو
- رغ ((رُ))
- آروغ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گلوله خمیر، گرده نان
فرنی از خوردنی ها، سر شیر
سریانی تازی گشته هر (گویش شیرازی) از گیاهان دانه ای است در میان گندم هر
زیست فراخ
امر خوب و پسندیده
رغبت کننده، فراخ، درون، مرد بسیار خوار
دروج اسفنج
دروج (اسفنج) اسفنج
گوش کردن، پذیرفتن، آزمندی، گراییدن، شاد زیستی
به ناخواه
کراهت داشتن چیزی را، به خاک آلوده شدن
نیام نره
سلمه از گیاهان سرمک آکندگی خوشه پردانگی
جمع رغیف، گرده نان ها چانه خازها
دسترس، فراوانی، گوالیدگی بچه دان پرده ای که به هنگام زای همراه با بچه بیرون آید
زندگانی خوش
برغت و میل و یا بترس و بیم: رسولان حضرت و صادر ووارد درگاه را در آن مدت رغبه اورهبه رطب اللسان داشته بود. رغمالانف. بناخواست بناخواه بکوری چشم رغما لانف شما میکنم
یازدنده یا ترسنده
یازش گراه گرایش
یازان
یازیدن رغبت داشتن
یازستن میل داشتن مایل بودن
خواهش، میل و اراده، خواهش از روی میل و آرزو از چیزی، خواهانی، خواست
خواسته شده خواهشیدن، آزیدن آز کردن، شکمبارگی، رویگردانی، زارزدن
چیزهای مرغوب، عطاهای نفیس
جمع رغیبه. چیزهای مرغوب وپسندیده، عطاها دهشها، شب جمعه اول هر ماه رجب
سرشیر
بینی، رگ شش، ستبری جگر
دلخواه خواسته، نیاز
خاک ریگدار خاک، خاک نرم، ریگ آمیخته بخاک
فراوانی، خوشی
فراوانی نعمت