جدول جو
جدول جو

معنی رعوه - جستجوی لغت در جدول جو

رعوه(رُ وَ)
رعوه. رعوه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به رعو و رعوه شود
لغت نامه دهخدا
رعوه(رِ وَ)
رعوه. رجوع به رعو و رعوه شود
لغت نامه دهخدا
رعوه(رَ)
رعوه. بازداشت از کارها. گویند: فلان حسن الرعوه و کذا حسن الرعوه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رعوه(تَ یَ)
رعوه. رعوه. (منتهی الارب). رجوع به رعو و رعوه شود
لغت نامه دهخدا
رعوه(تَ لِ ءَ)
رعو. رعوه. بازایستادن مرد از کار خود. (ناظم الاطباء). باز ایستادن. (دهار). رجوع به رعو شود
لغت نامه دهخدا
رعوه(تَ)
رعوه. رعو. (ناظم الاطباء). رجوع به رعو و رعوه شود، پرداختن از جهل و بدی و باز ایستادن از آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رعشه
تصویر رعشه
لرزش غیرارادی اندام ها ناشی از بیماری های عصبی، عجله، شتاب، لرزش، لرزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عروه
تصویر عروه
حلقه، دسته، دستگیره، دستۀ چیزی، مثل دستۀ ابریق، دستاویز، مال نفیس و پربها، آنچه بشود به آن امید داشت واطمینان کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریوه
تصویر ریوه
تل، پشته، تپه، گردونۀ کوه، گریوه
مکر، حیله، فریب، نیرنگ، ریو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکوه
تصویر رکوه
مشک کوچک، ظرف چرمی کوچک برای آب خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعده
تصویر رعده
اضطراب و لرزه از ترس یا حالت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربوه
تصویر ربوه
زمین بلند، پشته، تپه
فرهنگ فارسی عمید
(اُ عُوْ وَ)
یوغ. و آن چوبی است که بر گردن گاو زراعت و گاو گردون گذارند، خاک آلود کردن بینی کسی را. بینی کسی را بر خاک مالیدن: ارغم اﷲ انفه، ای الصقه بالرغام، یعنی بخاک مالد خدای بینی او را، خشم کردن بر: ارغمه اﷲ. (منتهی الأرب) ، بخشم آوردن، خوار کردن. (غیاث اللغات). خوار گردانیدن. ذلیل کردن، سیاه کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رعده
تصویر رعده
لرزه لرز از ترس لرزه جنبش تشنج
فرهنگ لغت هوشیار
آبخوری چرمی، دولک دول کوچک، بنک جوش (بنک قهوه)، کشتی، آوند شیره کشی مشک خرد نیمه مشک، کوزه آبخوری جمع رکاء رکوات
فرهنگ لغت هوشیار
ترندک ترترک تز چکاوک گازرک سنگانه از پرندگان هر پرنده کوچک و خواننده به اندازه یک گنجشک را گویند، گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعوه
تصویر شعوه
کاکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریوه
تصویر ریوه
پشته، تپه، تل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوه
تصویر رهوه
پشته، پسته از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنوه
تصویر رنوه
پاره گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روعه
تصویر روعه
ترس، بهره از زیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگوه
تصویر رگوه
جامه کهنه سوده شده لته، کرباس، چادر شب یک لخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوه
تصویر ربوه
ربوه پشته بلندی، گروه ده هزار تنی پشته بلندی توده بلند
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیزی که به کسی دهند تا کاری بر خلاف وظیفه خود انجام دهد یا حق کسی را ضایع کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاه
تصویر رعاه
جمع راعی، شبانان، فرماندهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعثه
تصویر رعثه
گوشواره، نوک زیبا در پرندگان، تاج خروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعوه
تصویر دعوه
در فارسی: نیود فراخوانی، راهنمایی، راهبری، نیایش، سوگند
فرهنگ لغت هوشیار
لرزشی که در اندام آدمی از پیری و کهنسالی و یا از بیماری پدید می آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعله
تصویر رعله
شترمرغ، همسر مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعونه
تصویر رعونه
خود آراییدن، گولی، سستی نرمی، خود گیری خود خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعیه
تصویر رعیه
بادرم (عامه مردم)، شهروند (تبعه)، کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
سستی کرخی، نرم در تازی به سیزده وات نرم (حروف الرخوه) گفته می شود ثاء حاء خاء ذال زای ظاء صاد ضاد غین فاء سین شین هاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضوه
تصویر رضوه
خرسندی خشنودی
فرهنگ لغت هوشیار
گام، جای بلند، دم از زمان، چشمبرد تا جایی که چشم می تواند ببیند، پایه در دربار شاه، گره سخت یا گره سست از واژگان دو پهلو، فراخی، فراخوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعشه
تصویر رعشه
لرزه، لزره
فرهنگ واژه فارسی سره