جدول جو
جدول جو

معنی رعوف - جستجوی لغت در جدول جو

رعوف
(رَ)
بارانهای سبک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رعاف
تصویر رعاف
خون آمدن از بینی، خونی که از بینی بیرون می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رئوف
تصویر رئوف
مهربان، مشفق، بسیار مهربان
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کَمْ مُ)
رعوه. مصدر است از رعو و رعوه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به رعو و رعوه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ وا)
رعوی ̍. پرداخت از جهل و بدی و بازایستادن از آن. (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رعوه و رعو شود، حفاظت و نگاهداری. (ناظم الاطباء) ، نگاهداشت. اسم است از رعی و رعایه، به معنی نگاه داشتن حق کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ وا)
رعوی ̍. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به رعوی ̍ و رعوه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ابری که پیشاپیش ابر دیگر رود. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). پارۀ ابر. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رف، به معنی طاقها. طاقچه ها. طبقه ها. (یادداشت مؤلف). جمع واژۀ رف ّ. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رف شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زن پاک دهن خشک فرج. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). زن خوش مزه دهن خوش فرج. (آنندراج). زن پاک دهن. (از اقرب الموارد) ، شتر ماده که علف را به لب گیرد وبخورد. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ریق رشوف، آب دهان پاکیزه، ظلم رشوف، ای طیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ناقه رزوف، ماده شتر درازپا و گشاده گام و سریع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ناقه ای که دارای دوپای دراز و گامهای واسع باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زن خردشرم و یا تنگ شرم. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازآنندراج). زن تنگ اندام. ج، رصف. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مرد دانا و کارشناس و ماهر. (ناظم الاطباء). عارف و دانا. (از اقرب الموارد) ، مرد نیک شکیبا. (از منتهی الارب). صبور. (اقرب الموارد). ج، عرف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
کاسه های بزرگ، رختهای خانه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، سرشت مردم از جود و جز آن. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
مهالک و جایهای هلاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رؤوف. رجوع به رؤوف شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شب در پی شکار گردیدن دد و شکار کردن وی در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بشب گردیدن و شکار افکندن شیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ وَ)
رعوه. رجوع به رعو و رعوه شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نازک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سبک گوشت، اسب درازبالا یاعام است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
گیاهی است. یا بار گیاهی یا ثمره ای است. (منتهی الارب). نام گیاهی و یا نام بار آن گیاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مبتلای به رعاف. (یادداشت مرحوم دهخدا). مبتلی به خون دماغ. رجوع به رعاف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرعوف
تصویر سرعوف
ترکه نازک اندام، آخوندک از خرفستران، بید پت کرمک جامه خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقوف
تصویر رقوف
لرزنده از سرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجوف
تصویر رجوف
سخت جنبیدن و حرکت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خوا هم آوای هوا خوندماغ، باران تند جاری شدن خون از بینی، خونی که از بینی خارج گردد خون دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشوف
تصویر رشوف
خوشدهان: زن، خوش چوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفوف
تصویر رفوف
جمع رف، از پارسی رف ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروف
تصویر عروف
عارف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزوف
تصویر رزوف
تندرو، گشاده گام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رئوف
تصویر رئوف
بسیار مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رووف
تصویر رووف
مهربان و سخت بسیار مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعوف
تصویر سعوف
جمع سعف، وردکها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعوف
تصویر شعوف
جمع شعفه، سر ها سر کوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعوف
تصویر ضعوف
ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رئوف
تصویر رئوف
((رَ))
روؤف، مهربان، مشفق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعاف
تصویر رعاف
((رُ))
خون دماغ شدن
فرهنگ فارسی معین