رعوه. رعوه. بازایستادن مرد از کارخود. (ناظم الاطباء). رجوع به رعوه شود، رعو یا رعو. پرداختن از جهل و بدی و بازایستادن از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به رعوه شود
رَعوَه. رِعوَه. بازایستادن مرد از کارخود. (ناظم الاطباء). رجوع به رَعوَه شود، رُعْوْ یا رِعْوْ. پرداختن از جهل و بدی و بازایستادن از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به رَعوَه شود
کسی که سرش از غلبۀ خواب بجنبد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ماده شتری که سرش از نشاط لرزان باشد. (منتهی الارب) ، ماده شتر شتاب رو که دستها را زودزود بردارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کسی که سرش از پیری لرزان باشد، نیزۀ نرم و جنبان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
کسی که سرش از غلبۀ خواب بجنبد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ماده شتری که سرش از نشاط لرزان باشد. (منتهی الارب) ، ماده شتر شتاب رو که دستها را زودزود بردارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کسی که سرش از پیری لرزان باشد، نیزۀ نرم و جنبان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
رعوی ̍. پرداخت از جهل و بدی و بازایستادن از آن. (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رعوه و رعو شود، حفاظت و نگاهداری. (ناظم الاطباء) ، نگاهداشت. اسم است از رعی و رعایه، به معنی نگاه داشتن حق کسی را. (منتهی الارب)
رِعوی ̍. پرداخت از جهل و بدی و بازایستادن از آن. (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رَعوَه و رَعْوْ شود، حفاظت و نگاهداری. (ناظم الاطباء) ، نگاهداشت. اسم است از رعی و رعایه، به معنی نگاه داشتن حق کسی را. (منتهی الارب)