- رعم (رَ)
نام کوهی است در دیار نخیله. (از معجم البلدان). کوهی است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
معنی رعم - جستجوی لغت در جدول جو
- رعم (تَ کَلْ لی)
مصدر به معنی رعام. (ناظم الاطباء). نگهبانی کردن چیزی را. (از اقرب الموارد)
- رعم (رِ)
پیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پیه و چربش. (ناظم الاطباء).
- ام رعم، کفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
- ام رعم، کفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
- رعم
پیه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به معنی لرزه، 1- نوۀ حام بن نوح. 2- مقاطعه ای که در بلاد عرب بر حدود خلیج فارس است و در عطریات و سنگهای گرانبها و طلا با صور تجارت میداشت گویند اهالی این شهر ازذریۀ رعمه نوۀ حام می باشند. (قاموس کتاب مقدس)
(بُ عُ)
لغت نامه دهخدا
برعمه. برعومه. برعوم. غلاف میوۀ درخت. (منتهی الارب). پوست گل. (مهذب الاسماء) (آنندراج). غلاف گل. (مهذب الاسماء).
(دِ عِ)
لغت نامه دهخدا
هیچکارۀ بدزبان. (از منتهی الارب). تباه و بد زبان. (از اقرب الموارد). بی ادب، روستایی، بدجنس، مصاحب پست. (از ناظم الاطباء)
چریدن، چرانیدن، نگهبانی، سبزه و گیاه مرغ چرانیدن بچرا بردن (گوسفند و مانند آنرا)
شیر ستبر شیر دفزک، مهربانی، دوستی، نرمی، لاشخوار کرکس از پرندگان بازی با کودک، نرماندن نرم گردانیدن، آسان کردن سخن
اثر، علامت، نشان، روش، آئین، عادت، طریق، دستور، وضع، قواعد، مقررات کشیدن شکل یا خطی بر روی کاغذ
روان، ناکس، لبریز دیگ، مفروانی مف آب بینی پریشانی پراکندگی، جمع رذوم، روان گشته ها، لبریزها
سنگسار کردن، دشنام دادن، نفرین کردن، از نزد خود راندن، سخن گفتن از روی خیال و گمان
زاهدان بچه، جای بچه در شکم، بچه دان، خویشاوندی، خویشی مهربانی و عطوفت و شفقت و غمخواری و نرم دلی
