جدول جو
جدول جو

معنی رعل - جستجوی لغت در جدول جو

رعل
(رِ)
زنبور عسل نر. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ذیل فصل ’راء’ و باب ’لام’) (از متن اللغه) ، خرمابن نر. هذا تفسیر ما فی اکثر النسخ من القاموس و فی بعضها بالمهمله. (منتهی الارب). خرمابن نر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رعل
(تَ کَلْ لُ)
مصدر به معنی رعاله. (ناظم الاطباء). حمق. (اقرب الموارد). رجوع به رعاله شود
لغت نامه دهخدا
رعل
(تَ کَلْ لُءْ)
سخت نیزه زدن کسی را، به شمشیر زدن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فراخ کردن شکاف چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رعل
(رَ)
نام موضعی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رعل
(رَ)
بینی کوه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رعن شود، جامه های مرد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنچه از گوش گوسپند و ماده شتر بریده آونگان گذارند. (ناظم الاطباء) آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رعل
(رَ عَلْ لَ)
از حروف مشبهۀ بفعل به معنی لعل ّ و مگر و کاش و شاید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رعل
(رُ)
جمع واژۀ رعلاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رعلاء شود
لغت نامه دهخدا
رعل
(رِ)
رعل و ذکوان، دو قبیله اند از سلیم. (منتهی الارب) ، اطمی (قلعه ای) است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رعل
کبت نر (زنبور عسل)
تصویری از رعل
تصویر رعل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رعد
تصویر رعد
(پسرانه)
صدای حاصل از برخورد دو قطعه ابر، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
(رَ لَ)
آنچه از گوش گوسپند و ماده شتر بریده آونگان گذارند، غلاف سرنره. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، شترمرغ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اشترمرغ. (مهذب الاسماء) ، نخلۀ بلند یا خرمابن نر یا بلایۀ بارآور. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). نخلۀ خرمابن بسیاربار. (از اقرب الموارد). خرمای خشک. ج، رعال. (مهذب الاسماء) ، عیال مرد یا عیال بسیار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). عیال. (از اقرب الموارد) ، آنچه ازشاخه و برگ و جز آن اول برآید، تیزی هر چیزی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، گلۀ اسبان اندک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پیشروگله یا گلۀ مقدار بیست یا بیست و پنج. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) ، گلۀ گاوان. ج، ارعال، رعال و ج ج، اراعیل. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد).
- ابورعله، گرگ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
گول.
لغت نامه دهخدا
(بُ عُ)
بچه کفتار یا ونک بچه که از شغال متولد گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). حیوانی است که پدر آن وبر و مادر آن شغال است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ لَ)
یا رعله. تاج ریحان و آس. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). تاج از ریاحین. اکلیل از ریاحین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
عدل، نیم من سنگ مکه و آن دوازده اوقیه است، مقیاس وزن مایعات، برابر دوازده اوقیه یا 48 مثقال، و بمعنای مرد سست و بیحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسل
تصویر رسل
سیر و رفتار نرم، رفتار و روش ملایم جمع رسول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رذل
تصویر رذل
خسیس، حقیر، رذیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخل
تصویر رخل
بره ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغل
تصویر رغل
سلمه از گیاهان سرمک آکندگی خوشه پردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
چریدن، چرانیدن، نگهبانی، سبزه و گیاه مرغ چرانیدن بچرا بردن (گوسفند و مانند آنرا)
فرهنگ لغت هوشیار
مرتب و منظم کردن چیزی، شیوا و رسا گفتن سخن را، خوبی و آراستگی هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعن
تصویر رعن
گولی، سستی بینی کوه، کوه دراز، آفتاب زدگی
فرهنگ لغت هوشیار
ترک کردن شهری را، کوچ کردن منزل، ماوی، رخت و اسباب و اثاث که در سفر با خود بردارند، پالان شتر، و نیز بمعنای دو تخته وصل به هم را گویند که باز و بسته می شود و کتاب یا قرآن را در موقع خواندن روی آن می گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعل
تصویر بعل
زوج، صاحب
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل زن، وقتی که بالغ شده محتلم گردد یا از وقتی که متولد می شود اطلاق رجل بر آن گردد، به معنای مرد می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربل
تصویر ربل
درخت راج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعل
تصویر راعل
خرمای نر
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی خس خس خس خس سینه صدای خس خس خاصی که در بعض امراض و التهابات قصبه الریه و برونشها و خانه های ششی هنگامی که بریه گوش دهند استماع شود خس خس صدری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعل
تصویر ذعل
خستوییدن (اعتراف کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
ول زبان زود سخن (ناظم الاطباء)، آویزان گوشت فروهشته گوشت، سست، لشکر گران، دراز بینی، کوه دماغه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعله
تصویر رعله
شترمرغ، همسر مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعم
تصویر رعم
پیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعب
تصویر رعب
ترس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رعد
تصویر رعد
تندر، آذرخش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جعل
تصویر جعل
برساخت، روسازی
فرهنگ واژه فارسی سره