مصدر به معنی رعاف. (ناظم الاطباء). روان شدن خون از بینی. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به رعاف شود، پیشی نمودن اسب و در گذشتن آن. و منه الحدیث: سمع جاریه تضرب بالدف فقال لها ارعفی، ای تقدمی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). از پیش بشدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغۀ زوزنی). پیشی گرفتن اسب بر گلۀ اسبان، گویند: ’من عرف القرآن رعف الاقران’. (از اقرب الموارد) ، درآمدن: رعف به الباب. (ناظم الاطباء). ناگهانی وارد شدن از در. (از اقرب الموارد) ، خون آلود کردن سنگریزه سم ستور را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) روان گردیدن خون. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). روان گردیدن خون، واز آن است: ’فلان یرعف انفه علی غضباً’ جایی گویند که کسی به دیگری سخت خشم بگیرد. (از اقرب الموارد)
مصدر به معنی رُعاف. (ناظم الاطباء). روان شدن خون از بینی. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به رُعاف شود، پیشی نمودن اسب و در گذشتن آن. و منه الحدیث: سمع جاریه تضرب بالدف فقال لها ارعفی، ای تقدمی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). از پیش بشدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغۀ زوزنی). پیشی گرفتن اسب بر گلۀ اسبان، گویند: ’من عرف القرآن رعف الاقران’. (از اقرب الموارد) ، درآمدن: رعف به الباب. (ناظم الاطباء). ناگهانی وارد شدن از در. (از اقرب الموارد) ، خون آلود کردن سنگریزه سم ستور را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) روان گردیدن خون. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). روان گردیدن خون، واز آن است: ’فلان یرعف انفه علی غضباً’ جایی گویند که کسی به دیگری سخت خشم بگیرد. (از اقرب الموارد)
فرو مایه مرد، براوردن نیاز شاخه خشک خرمابن، وردک (جهیز عروس) رخت پیوک (عروس)، مانه (اسباب خانه) اسباب خانه کالای منزل، جهاز عروس، شاخه درخت خرما که از برگ دور شده باشد، برگ درخت خرما جمع سعوف
فرو مایه مرد، براوردن نیاز شاخه خشک خرمابن، وردک (جهیز عروس) رخت پیوک (عروس)، مانه (اسباب خانه) اسباب خانه کالای منزل، جهاز عروس، شاخه درخت خرما که از برگ دور شده باشد، برگ درخت خرما جمع سعوف