جدول جو
جدول جو

معنی رعرعه - جستجوی لغت در جدول جو

رعرعه
(تَ)
جنبیدن آب صاف بر روی زمین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بربالیدن کودک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج) : رعرعه اﷲ، برویاند و بالیده گرداند او را خدای. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، سوار شدن سوار بر ستور خود تا ریاضت دهد او را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رُ رُ)
یا رعرع. به معنی رعرع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به رعرع شود
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
رعرع. کودک بالیده و راست قامت. نیکوجوانی. ج، رعارع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کودک بلند. (دهار). رجوع به رعراع شود، نی بلند. (دهار)
لغت نامه دهخدا