دودآسای، مانند دود، شبیه به دود، (ناظم الاطباء)، در صفت آه مستعمل است، (از آنندراج)، که به رنگ و شکل دود است، تیره: به آتش رخ او ره که یافت کز تف عشق هزار جان و جگر سوخت زلف دودآساش، سنایی، صبحدم چون کله بندد آه دودآسای من چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من، خاقانی، شکارم کرد زلف او چو آتش سرفروزانم که در گردن کمند زلف دودآسای او دارم، خاقانی
دودآسای، مانند دود، شبیه به دود، (ناظم الاطباء)، در صفت آه مستعمل است، (از آنندراج)، که به رنگ و شکل دود است، تیره: به آتش رخ او ره که یافت کز تف عشق هزار جان و جگر سوخت زلف دودآساش، سنایی، صبحدم چون کله بندد آه دودآسای من چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من، خاقانی، شکارم کرد زلف او چو آتش سرفروزانم که در گردن کمند زلف دودآسای او دارم، خاقانی
که آوازی چون بانگ رعد دارد. تندرآوا. (یادداشت مؤلف) : روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند از این سبک گامی، گران انجامی، بادپایی، رعدآوازی، برق یازی، گفتی کوه بیستون است. (سندبادنامه ص 56). در زیر ران آورد اغری محجلی عقیلی نژاد.... ابررفتاری، رعدآوازی، برق هیأتی، صاعقه هیبتی... (سندبادنامه ص 251)
که آوازی چون بانگ رعد دارد. تندرآوا. (یادداشت مؤلف) : روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند از این سبک گامی، گران انجامی، بادپایی، رعدآوازی، برق یازی، گفتی کوه بیستون است. (سندبادنامه ص 56). در زیر ران آورد اغری محجلی عقیلی نژاد.... ابررفتاری، رعدآوازی، برق هیأتی، صاعقه هیبتی... (سندبادنامه ص 251)