جدول جو
جدول جو

معنی رعاویه - جستجوی لغت در جدول جو

رعاویه
(رَ وی یَ)
ستور چرنده و بچرا گذاشته. (از اقرب الموارد). ج، رعایا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رعاویه
چرنده
تصویری از رعاویه
تصویر رعاویه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
تعویذ، دعایی که بر کاغذ می نویسند و برای دفع چشم زخم و رفع بلا و آفت به گردن یا بازو می بندند، پناه دادن، در پناه آوردن، حفظ کردن کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افاویه
تصویر افاویه
افواه، فم ها، دهان ها، جمع فم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راویه
تصویر راویه
نقل کنندۀ سخن و خبر از کسی، راوی
مشک یا دلو بزرگ آبکشی
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، جراب
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
مؤنث راوی. رجوع به راوی شود، توشه دان و مشک که در آن آب باشد یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). ظرف آب از چرم. (از غیاث اللغات). خیک بزرگی که دو دهن داشته باشد یکی بالای سر حیوانات که از آنجا پر کنند و یکی کوچک محاذی سر حیوان و از آنجا خالی کنند. (لغت محلی شوشترخطی متعلق بکتاب خانه مؤلف). توشه دان که در آن آب است سفر را. ج، روایا. (یادداشت مؤلف) :
صد هزاران خلق اندر بادیه
سر چو کویی بی عصا و راویه.
مولوی.
بنده ای میشد سیه با یک شتر
راویه از آب صافی کرده پر.
مولوی.
، ستور آبکش. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر آبکش. (غیاث اللغات). اشتر و استر و خری که بر آن آب بار کنند راه را. ج، روایا. (یادداشت مؤلف) ، راوی. بازگویندۀ سخن از کسی (و تاء آخر کلمه برای مبالغه است). (از منتهی الارب). روایت کننده. (لغت محلی شوشتر). مرد یا زنی بسیارروایت. (یادداشت مؤلف). راوی. بازگویندۀ شعر از کسی (و تاء آخر کلمه برای مبالغه است). (منتهی الارب) (آنندراج) : آورده اند که راویه جریر و راویه نصیب و راویه کثیر و راویه جمیل وراویه احوص در مدینه گرد آمدند و هر یک ادعا داشتندکه شاعر او شاعرتر از دیگرانست... (از موشح ص 159)
لغت نامه دهخدا
(رُوا)
به معنی رعاوی است. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به رعاوی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ نُ)
یا رعایت. چریدن ستور، چرانیدن ستور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چرانیدن. (یادداشت مؤلف) ، پاسبانی و پاس رعیت داشتن امیر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نگاه داشتن امیر رعیت را. (دهار) (تاج المصادربیهقی). رجوع به رعایت شود، حرمت کسی را نگاه داشتن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (از دهار) (از اقرب الموارد). رجوع به رعایت شود، حفظ کردن. گویند: ’هو ارعی للعهد’. (از اقرب الموارد) ، نگه داشتن. (مصادر اللغۀ زوزنی). نگهداشت چیزی کردن. (از آنندراج) (غیاث اللغات از صراح اللغه و منتخب اللغات). رجوع به رعایت شود، به ستاره نگریستن و مراقبت کردن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث عاوی. رجوع به عاوی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
حمادبن ابی لیلی شاپوربن مبارک بنی عبیده دیلمی کوفی غلام بنی بکر وابل، و معروف به راویه. رجوع به حمادبن میسره بن المبارک در این لغت نامه و حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1ص 252 و الاعلام زرکلی ج 3 و عیون الاخبار ج 2 ص 211 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جایگاهی است در غوطۀ دمشق که قبر ام کلثوم و مدرک بن زیاد فزاری صحابی در آن است. و زیاد نخستین مسلمانی است که در این دیه بخاک سپرده شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ وا)
شتر گرداگرد قوم و دیار آنها چرنده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
ابن ابی سفیان صحر بن حرب بن امیۀ قرشی اموی (20 قبل از هجرت 60 هجری قمری) نخستین خلیفه ازامویان و یکی از دهات عرب است. در مکه متولد شد. درروز فتح مکه (8 هجری قمری) اسلام آورد و در عداد کاتبان رسول اکرم در آمد و چون ابوبکر به خلافت رسید رهبری قسمتی از سپاهی که فرماندهی آن به عهدۀ برادرش یزید بن ابی سفیان بود به او واگذار گردید. در زمان عمر به حکومت اردن منصوب شد و پس از مرگ برادرش، عمر حکومت دمشق را به وی سپرد، و عثمان امارت تمام شام را به عهدۀ او گذاشت و چون عثمان کشته شد حضرت علی او رااز امارت عزل کرد اما معاویه نپذیرفت و به خونخواهی عثمان برخاست و علی (ع) را متهم به قتل وی کرد و طلحه و زبیر و عایشه را که در بصره به مخالفت با علی برخاسته بودند در نهان تقویت کرد. علی (ع) در جنگ بصره پیروز شد و با این فتح عراق و کشورهای تابع آن به تصرف وی در آمد اما شام همچنان در دست معاویه بود و خود را برای جنگ با علی آماده می ساخت سرانجام در نبردی که در صفین بین لشکریان علی و معاویه درگرفت به حیلۀ عمرو بن العاص اختلاف بین طرفداران علی (ع) واقع شد وسپاهیان علی (ع) دست از جنگ بازداشتند و سرانجام امربه داوری حکمین موکول شد. ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص به ترتیب از طرف علی (ع) و معاویه به حکمیت تعیین شدند عمرو بن عاص ابوموسی اشعری را بفریفت و امر حکمیت را به نفع معاویه پایان داد و او همچنان به شام در امارت خویش باقی ماند. پس از شهادت علی (ع) حسن بن علی (ع) با معاویه صلح و خلافت را به او واگذار کرد (سال 41 هجری قمری) واز این تاریخ معاویه رسماً خود را خلیفۀ مسلمانان خواند و برای پسر خویش یزید بیعت گرفت و سرانجام بعد از نوزده سال در دمشق وفات یافت. و رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 1052 و تاریخ اسلام تألیف دکتر فیاض صص 139- 154 و تاریخ گزیده ص 255 و مجمل التواریخ و القصص ص 295 و تجارب السلف صص 58- 65 و تاریخ الخلفا و کامل ابن اثیر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
سگ مادۀ آزمند گشن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ماده سگ. (از اقرب الموارد) ، بچۀ روباه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ابومعاویه، یوز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ یَ)
عضلات بطنی. (بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ وی یَ)
ستور پادشاهی بچرا گذاشته. (منتهی الأرب). گلۀ شتران پادشاهی بچرا گذاشته شده. یلخی شاهی، زدن بر رگهای شیر، نیزه بر نیزه زدن کسی را، شیردار شدن ماده
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریاضیه
تصویر ریاضیه
مونث ریاضی علوم ریاضیه جمع ریاضیات
فرهنگ لغت هوشیار
معاوده و معاودت در فارسی: باز گشت، مرو سیدن خوی گرفتن، خواستن بازگشتن عود کردن، بازگشت عود
فرهنگ لغت هوشیار
معافیت در فارسی: بخشوده، بخشودگی در په پر گود مونث معافی، جمع معافیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعانیه
تصویر لعانیه
نفرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرانیه
تصویر عرانیه
آبخیز، میانه دریا، کوهه کند آنچه کوهه (موج) به کنارافکند، پرآبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
جمع تعویذ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع افواه، دهان ها، دارچین جمع افوه و جمع ال، جمع فوه. دهانها، داروهای خوشبو که در غذا ریزند توابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاهیه
تصویر رفاهیه
فارسی گویان رفاهیت گویند که نادرست است) آسودگی آسایش بهزیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاغیه
تصویر رفاغیه
زیست فراخ تن آسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاوی
تصویر رعاوی
چارپا چرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمادیه
تصویر رمادیه
کرک خاکستری از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانیه
تصویر رمانیه
نارک خوراکی از دانه انار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکانیه
تصویر رکانیه
استوانی، آرمیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصاصیه
تصویر رصاصیه
شاهتره فاغوش از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
چهار تایی مونث رباعی، چهار دندان که میان ثنایا و انیاب باشد، جمع رباعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راویه
تصویر راویه
نقل کننده سخن و خبر از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعایه
تصویر رعایه
شکوهش پاسداشت، چریدن، چراندن، نگاهداشت، نواخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
((تَ))
جمع تعویذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راویه
تصویر راویه
مشک بزرگی که در آن آب را حمل و نقل کنند، چارپایی که مشک آب را بر آن بار کنند
فرهنگ فارسی معین