جدول جو
جدول جو

معنی رعابیب - جستجوی لغت در جدول جو

رعابیب
(رَ)
جمع واژۀ رعبوب. (از اقرب الموارد). رجوع به رعبوب شود، جمع واژۀ رعبوبه. (از اقرب الموارد). رجوع به رعبوبه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رهابین
تصویر رهابین
نگهبانان راه، جمع واژۀ رهبان، راهب ها، پارسایان مسیحی، دیرنشین ها، جمع واژۀ رهبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثعابین
تصویر ثعابین
ثعبان ها، مارهای بزرگ، اژدهاها، جمع واژۀ ثعبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انابیب
تصویر انابیب
انبوب ها، فاصلۀ میان دو بند یا گره نی، جمع واژۀ انبوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعاجیب
تصویر اعاجیب
اعجوبه ها، اشخاص عجیب، شگفت آورها، جمع واژۀ اعجوبه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
جمع واژۀ تلبیب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در تداول فارسی، جمع واژۀ تعبیر. و رجوع به تعبیر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شگفتی ها، و آن را واحد از لفظ خود نباشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پاره های متفرق زمین گیاهناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال: ارض فیها تعاشیب، ای عشب. و آن جمعی است بی واحد. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
جمع واژۀ ثعبان بمعنی اژدرها، رئیس الثعابین. ماری خرافی که از تخم خروس زاید و مار پرزهرو نیز مرغی موهوم که دم وی مانند مار بود و نوعی حیوان نیش غولی چون غولی که نظر و نفس وی کشنده است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اعجوبه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه). شگفتها. کاءنّه جمع واژۀ اعجوبه کاحدوثه و احادیث. (منتهی الارب). عجبها. شگفتیها، نفقه و قوت دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نفقۀ عیال دادن. (از متن اللغه). اعالۀ عیال خود، کفایت کردن و قوت دادن به ایشان. (از اقرب الموارد). عیالداری کردن و کافی گشتن آنها را. (منتهی الارب) ، حریص گشتن. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). در منتهی الارب این معنی در ذیل یایی آمده است. بسیارعیال شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) ، خداوند عیال شدن. (از متن اللغه) (تاج المصادر بیهقی) ، درویش شدن. فقیر شدن. (منتهی الارب). در جستجوی شکار بودن. (از متن اللغه) ، جستجو کردن گرگ و پلنگ و شیر، شکاررا. (از متن اللغه). و رجوع به اعوال و اعیال شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
علی الجمع، تازیان بیابان باش خاصه، و لا واحد له و قیل هو جمع اعراب و النسبه الیه اعرابی و هو واحده. (منتهی الارب). و رجوع به اعرابی شود. جمع واژۀ اعراب. (ناظم الاطباء). جج و لیس اعراب جمعاً لعرب. (مهذب الاسماء). اهل بادیه. بادیه نشین. و صاحب اقرب الموارد ذیل اعراب آرد: ساکنان بادیه از عرب بخصوص واحدی ندارد و گویند واحد آن اعرابی است و در شعر فصیح اعاریب آمده چون:
اعاریب ذوو فخر بافک.
و در صحاح آمده است: نسبت به اعراب اعرابی است، واحدی ندارد و اعراب جمع عرب نیست مانند انباط که جمع واژۀ نبط است بلکه عرب اسم جنس است - انتهی. و در تعریفات آمده است که: اعراب، جاهل از عرب. (از اقرب الموارد). و در متن اللغه آمده است: اعراب بادیه نشینان اند و مفردی ندارد و نسبت بدان اعرابی است یا هر بادیه نشینی که در طلب گیاه و جستجوی جایگاه بارانی باشد خواه عربی و خواه از موالی را اعرابی خوانند. جمع واژۀ اعراب. و رجوع به اعراب و اعرابی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انبوب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انبوب شود.
- انابیب الریه، مخرجهای دم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مخارج دم و نفس از شش. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ ربّاح. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به رباح شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
گویند، فوه یجری ثعابیب، یعنی از دهن او لعاب صافی مانند رشته های دراز بر می آید
لغت نامه دهخدا
(سَ)
رشته مانندی از شهد و لعاب خطمی و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رعبله، منه: جاء فلان فی رعابیل، ای فی اطمار و اخلاق. (منتهی الارب). ج، رعبله، به معنی جامۀ کهنه. (آنندراج). رجوع به رعبله شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صعبوب است. (منتهی الارب). رجوع بدان لغت شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دختر درازبالای نازک اندام پرگوشت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ناعمه. (اقرب الموارد). رجوع به رعبوبه و ناعمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعاجیب
تصویر تعاجیب
جمع ندارد، شگفتی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاویه
تصویر رعاویه
چرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهابین
تصویر رهابین
جمع راهب، هیرسایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعابین
تصویر ثعابین
اژدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاشیب
تصویر تعاشیب
قطعه های متفرق زمین گیاهدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معابیر
تصویر معابیر
چوب لنگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرابین
تصویر عرابین
جمع عربان، از ریشه پارسی ربون ها، بیعانه
فرهنگ لغت هوشیار
عصب ضخیم بالای پاشنه پا جمع عراقیب. عصب ضخیم بالای پاشنه پا جمع عراقیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنابیب
تصویر طنابیب
جمع طنبوب، استخوان های ساغ استخوان ساق، جمع طنابیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلابیب
تصویر جلابیب
جمع جلباب، پوشه های زنانه رگوگ ها چادرهای زنانه جمع جلباب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اعجوبه، شگفتی زای ها داستان های شگفت جمع اعجوبه آنچه مردم را در تعجب اندازد، جمع عجیب چیزهای شگفت آور و غریب
فرهنگ لغت هوشیار
به صیغه جمع رشته انگبین، رشته گلیزانجل (لعاب خطمی)، روان شدن گلیز (لعاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انابیب
تصویر انابیب
جمع انبوب، نیچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است که از ماده چربی ساخته می شود و آن را در شستشوی بدن و لباس به کار برند. توضیح صابونها مخلوطی از نمکهای سه اسید آلی یعنی اولئات پالمیتات و استارات سدیم هستند. برای تهیه صابون اسیدهای چربی دار را با سود سوز آور در دیگهای بزرگ - حرارت می دهند و پس از 24 ساعت در قالبهای چوبی بزرگ وارد می کنند و سپس به شمشهای کوچکتر می برند و عاقبت بر اثر جریان هوای گرم خشک می کنند و به صورت قالبهای کوچک که علامت کارخانه روی آن نقش شده قالب می کنند. یا صابون سلطانی. صابونی بود از جنس پست وردی که به طرح یکسان می داده اند و به مناسبت پستی جنس کسی آن را نمی خریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یعاقیب
تصویر یعاقیب
جمع یعقوب، کبک های نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعاجیب
تصویر اعاجیب
جمع اعجوبه، چیزهای شگفت آور
فرهنگ فارسی معین