جدول جو
جدول جو

معنی رطینی - جستجوی لغت در جدول جو

رطینی
(رُطْ طَ نا)
رطینی ̍. رطینا. (از اقرب الموارد). رجوع به رطینا و رطینی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
رطینی
(رُ طَ نا)
یا رطینا یا رطّینی ̍ سخن، و گفته اند سخن نامفهوم. گویند: مارطیناک هذه، ای ’ماکلامک’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رطینی
سخن پارسی، سخن پیچیده
تصویری از رطینی
تصویر رطینی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ / رِ)
در اصطلاح تصوف، ذاتی. طبعی. ختمی. (یادداشت مؤلف) : اما حجاب دو است: یکی حجاب رینی... و یکی حجاب غینی و این زود برخیزد... پس حجاب ذاتی که رینی است هرگز برنخیزد و معنی رین و ختم و طبع یکی است... جنید گوید:... رین از جملۀ وطنات است و غین از جملۀ خطرات، وطن پایدار بود و خطر طاری. (کشف المحجوب هجویری ص 5)
لغت نامه دهخدا
(رُشَ)
ادریس بن ابراهیم رشینی جرجانی، از مردم جرجانست. (از منتهی الارب) (از تاج العروس، ذیل مادۀرشن). مؤلف تاج العروس گوید: او از اسحاق بن صلت روایت دارد و احمد بن حصن نقدی از او روایت کرده است
لغت نامه دهخدا
(نی ی)
منسوب بفروشندۀگل شور که مردم آن را میخورند. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منسوب به لطین. لاطینی. رجوع به لاطین و لاطن و لاتین شود، از مردم لاطین: و هو ’بلوطی’ اسم لطینی. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ)
منسوب به ردینه، نام زنی که نیزه راست میکرد.
- رمح ردینی، منسوب به ردینه زن سمیره. (از ناظم الاطباء). منسوب به ردینه. (منتهی الارب). منسوب است به زنی ردینهنام که نیزه راست میکرد. (از اقرب الموارد) (از انساب سمعانی). و رجوع به ردینه شود
منسوب است به ردین بن ابی مجلز. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
به لغت یونانی مطلق صمغ را گویند خواه مصطکی، خواه کندر و خواه کتیرا و مانند آن، (آنندراج) (برهان)، علک، قعفونیا، (یادداشت مؤلف)، اسم همه علوک بیونانی، (از ابن البیطار)، رجوع به علک شود
لغت نامه دهخدا
محمد بن المرتفع... رهینی. او از عبدالله بن زبیر، و ابن عیینه از وی روایت دارد. رهینی در غزوۀ یرموک شهید شد. (از لباب فی تهذیب الانساب)
شیخ علی رهینی. او راست: 1- تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. 2- حاشیه علی تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
(رُ طَ)
یا رطینی ̍. سخن عجمی. (آنندراج). رجوع به رطانه و رطینی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(رُ شَ)
منسوب است به رشین که دیهی است از دیه های جرجان. رجوع به رشین و رشینی (ادریس بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان سنگی شهرستان نهاوند. سکنۀ آن 1300 تن. آب آنجا از قنات. محصولات عمده آن غلات و توتون و حبوب. صنایع دستی آن قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حِطْ طی)
منسوب به حطین قریۀ میان ارسوف و قیساریه بشام. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
(حِطْ طی نی ی)
نوعی ماهی که از دریاچۀ نزدیک حطین مصر صید کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به اطینا. رجوع به اطینا و آتن شود
لغت نامه دهخدا
لاتینی تازی گشته لاتینی لتینی زبان فرنگی منسوب به لطین لاتینی از مردم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردینی
تصویر ردینی
نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ حاصل از کاجها. توضیح: این نام امروزه بطور کلی بمفهوم عام تر بانتین استعمال گردد تربانتین
فرهنگ لغت هوشیار