جدول جو
جدول جو

معنی رطائط - جستجوی لغت در جدول جو

رطائط
(رَ ءِ)
جمع واژۀ رطیط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ رطیط، به معنی بانگ و فریاد و گولی و مرد گول. (آنندراج) ، زن گول و برای آن واحد ذکر نشده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رطائط
جمع رطیط، فریادها نادان ها
تصویری از رطائط
تصویر رطائط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ ءِ)
فرج ستبر و گنده: حر بطائط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ ءِ)
فربه و ستبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- جطائط بطائط، از اتباع است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ ءِ)
مرد ریزه. (از منتهی الارب) (آنندراج). مردم خرد. (مهذب الاسماء) ، مرد ریزۀ کوتاه. (منتهی الارب) (از آنندراج). انسان صغیر قصیر. (از اقرب الموارد) ، مورچۀ سرخ. (منتهی الارب) (از آنندراج). مورچۀ خرد سرخ رنگ. (از اقرب الموارد) ، ذر. (منتهی الارب). حطائط ذر و بطائط اتباع است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِ)
جمع واژۀ خطیطه و آن زمین خشک مانده میان دو زمین باران زده یا زمین که بعض آن باران زده باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
دهی است به یمن. (منتهی الارب). از دههای ذمار یمن است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ ءِ)
شطوط، جمع واژۀ شطوطی ̍. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شطوطی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءِ)
از ’م طط’، صلا مطائط، پشت دراز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ممتد. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). و رجوع به مطاط شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
از ’م طط’، جمع واژۀ مطیطه، جای پای چارپایان که در آن آب گل آلود جمع شده باشد، آب لوشناک و کدری که در ته حوضی مانده باشد. و فی حدیث ابی ذر: انانأکل الخطائط و نرد المطائط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
گشن تیزشهوت. گشن بابانگ، مرد سخت خصومت، مرد دراز. (منتهی الارب). ج، طاطه
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رطیط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به معنی بانگ و فریاد و گولی و مرد گول. (آنندراج). رجوع به رطیط شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطائط
تصویر بطائط
فربه وستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطاط
تصویر رطاط
جمع رطیط، فریادها، گولان، گولی ها
فرهنگ لغت هوشیار