- رضیع
- طفل شیر خواره
معنی رضیع - جستجوی لغت در جدول جو
- رضیع
- کودک شیرخوار، همشیر، برادر همشیر
- رضیع ((رَ))
- شیرخواره، برادر هم شیر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آبخوست آداک گریزک
افراشته، برجسته، بلند، والا
بالنده نمو کننده، رسا: نظم رایع، شگفتی آور، زیبا
بهار، بهارگاه، فصلی از چهار فصل سال
باز گردانیده بازگشته، پلیدی سرگین، کلانشکم
خرسند
ساختمان سنگی سنگ چین
کوفته شکسته
شیر خوردن کودک از پستان مادر
دگمه مادگی
بر زمین افتاده، کرکم رنگ (کرکم زعفران)، تیر افتاده از پیکان
چسبیده
آنکه پینه دوزد، کسی که می نویسد
بلند قدر و مرتبه، شریف، عالی
آسیب رسان تر
دنی، فرومایه، پست، ناکس
ضایع کننده، تباه سازنده
شیرخوارگی، شیر دادن مادر به کودک
بهار، نام دو ماه از ماه های قمری
غشای نازک روی استخوان، گیاهی بدبو، عوسج
احمق، گول، بی عقل، بیشرم، آسمان، آسمان اول
بلند، مرتفع، کنایه از بلندپایه، بلندمرتبه، باارزش
اسپوشه، زاخل تر (شبرق) از گیاهان، خار کویک (کویک نخل)، درخت خشک، می تنک می آبکی، کلان پستان: زن، کلان پستان: گوسفند نسج پوششی استخوان که لایه نازکی است و استخوان ساز است و موجب رشد عرضی استخوان می شود. یا ورم ضریع. التهاب و تورم پوششی استخوان
تباه کننده تبست تباهیده آسیب یافته تباه کننده، زمانکش سستکار ضایع کرده شده ضایع کننده تباه سازنده، تلف کننده وقت اهمال کار
فرو مایه پست، سپرده فرومایه کوچک پست مقابل شریف: مضطرب آشفته خاطر تنگدل اندیشناک هم و ضیع و هم شریف و هم صغیر و هم کبار. (وحشی)