مصدر به معنی رضاع. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شیر مکیدن بچه مادر را. (منتهی الارب). شیر خوردن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 252) (دهار) (مصادر اللغۀ زوزنی). شیرخوارگی. (آنندراج). رجوع به رضاع شود، شیردادن. (دهار) (از یادداشت مؤلف) ، (از باب شرف یشرف) لئیم و بخیل گردیدن، و چون رضاعه به لاّمه ردیف کنند از باب کرم آید و گویند لؤم و رضع، ولی چون مفرد استعمال شود رضع از باب سمع و نیز ازباب فتح رضع گویند. (ناظم الاطباء). لئیم و بخیل شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). لئیم شدن. (دهار). فرومایه شدن. (تاج المصادر بیهقی)
مصدر به معنی رضاع. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شیر مکیدن بچه مادر را. (منتهی الارب). شیر خوردن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 252) (دهار) (مصادر اللغۀ زوزنی). شیرخوارگی. (آنندراج). رجوع به رَضاع شود، شیردادن. (دهار) (از یادداشت مؤلف) ، (از باب شرف یشرف) لئیم و بخیل گردیدن، و چون رضاعه به لاَّمه ردیف کنند از باب کَرُم َ آید و گویند لؤم و رضع، ولی چون مفرد استعمال شود رضع از باب سمع و نیز ازباب فتح رضع گویند. (ناظم الاطباء). لئیم و بخیل شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). لئیم شدن. (دهار). فرومایه شدن. (تاج المصادر بیهقی)
دهی از دهستان زیبد بخش جویمند حومه شهرستان گناباد. سکنۀ آن 139 تن. آب آن از قنات. محصول عمده آنجا غلات و ارزن. صنایع دستی زنان گلیم و جوال بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان زیبد بخش جویمند حومه شهرستان گناباد. سکنۀ آن 139 تن. آب آن از قنات. محصول عمده آنجا غلات و ارزن. صنایع دستی زنان گلیم و جوال بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
بیم، و هی اخص من الروع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ترس و خوف. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بهره ای از حسن و جمال. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
بیم، و هی اخص من الروع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ترس و خوف. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بهره ای از حسن و جمال. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)