یکی رضم. به معنی سنگ بزرگ که در عمارت بر هم نهند. (آنندراج). یکی رضم و رضم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). سنگ بزرگ. ج، رضام. (مهذب الاسماء)
یکی رَضْم. به معنی سنگ بزرگ که در عمارت بر هم نهند. (آنندراج). یکی رَضْم و رَضَم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). سنگ بزرگ. ج، رِضام. (مهذب الاسماء)
جمع واژۀ رضم. (ناظم الاطباء). سنگهای بزرگ که در عمارت بر هم نهند. (آنندراج) (از اقرب الموارد). به معنی رضم که سنگهای بزرگ باشد که در عمارت بر هم نهند. (منتهی الارب). و رجوع به رضم شود، ج ، رضم. (ناظم الاطباء). رجوع به رضم شود، ج، رضمه. (ناظم الاطباء). رجوع به رضمه شود، ج ، رضمه. (از ناظم الاطباء). رجوع به رضمه شود
جَمعِ واژۀ رَضْم. (ناظم الاطباء). سنگهای بزرگ که در عمارت بر هم نهند. (آنندراج) (از اقرب الموارد). به معنی رضم که سنگهای بزرگ باشد که در عمارت بر هم نهند. (منتهی الارب). و رجوع به رَضْم شود، ج ِ، رَضَم. (ناظم الاطباء). رجوع به رَضَم شود، ج، رَضَمه. (ناظم الاطباء). رجوع به رَضمَه شود، ج ِ، رَضَمَه. (از ناظم الاطباء). رجوع به رَضَمَه شود
گران و سست گردیدن شیخ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گران و سست گردیدن شیخ و هم ستور در دویدن. (از اقرب الموارد). گران و سست گردیدن. (آنندراج) ، شیار کردن زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیار کردن زمین برای کشت و امثال آن. (از نشوء اللغه ص 5) (از اقرب الموارد) ، بر هم نهادن بر چیزی سنگ را. (از منتهی الارب). بر هم نهادن سنگ را بر چیزی. (از ناظم الاطباء). بر هم نهادن سنگ. (مصادر اللغۀ زوزنی) ، برآوردن خانه را به سنگ ریزه ها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، لازم گرفتن خانه را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زمین را به چیزی زدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بر زمین زدن چیزی را. (ناظم الاطباء) ، خود را به زمین افکندن شتر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خود را به زمین زدن. (آنندراج) ، ثابت و برجا ماندن مرغ در پریدن، یا عام است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثابت وبرجا ماندن پرنده در جای خود. (از اقرب الموارد)
گران و سست گردیدن شیخ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گران و سست گردیدن شیخ و هم ستور در دویدن. (از اقرب الموارد). گران و سست گردیدن. (آنندراج) ، شیار کردن زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیار کردن زمین برای کشت و امثال آن. (از نشوء اللغه ص 5) (از اقرب الموارد) ، بر هم نهادن بر چیزی سنگ را. (از منتهی الارب). بر هم نهادن سنگ را بر چیزی. (از ناظم الاطباء). بر هم نهادن سنگ. (مصادر اللغۀ زوزنی) ، برآوردن خانه را به سنگ ریزه ها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، لازم گرفتن خانه را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زمین را به چیزی زدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بر زمین زدن چیزی را. (ناظم الاطباء) ، خود را به زمین افکندن شتر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خود را به زمین زدن. (آنندراج) ، ثابت و برجا ماندن مرغ در پریدن، یا عام است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثابت وبرجا ماندن پرنده در جای خود. (از اقرب الموارد)