ابوالحسن محمد بن اسحاق بن ابراهیم حنظلی راهویی، در مرو دیده بر جهان گشود و در نیشابور بزرگ شد و در خراسان از پدر خود و دیگران حدیث شنید، راهویی به شام و عراق و مصر و حجاز مسافرت کرد ودرین سفرها از احمد بن حنبل و ابن شرقی و دیگران حدیث شنید، عبدالباقی بن قانع و ابوحامد بن شرقی و دیگران ازو روایت دارند، او در راه مکه بدست قرمطیان بسال 297 هجری قمری کشته شد، (از اللباب فی تهذیب الانساب)
ابوالحسن محمد بن اسحاق بن ابراهیم حنظلی راهویی، در مرو دیده بر جهان گشود و در نیشابور بزرگ شد و در خراسان از پدر خود و دیگران حدیث شنید، راهویی به شام و عراق و مصر و حجاز مسافرت کرد ودرین سفرها از احمد بن حنبل و ابن شرقی و دیگران حدیث شنید، عبدالباقی بن قانع و ابوحامد بن شرقی و دیگران ازو روایت دارند، او در راه مکه بدست قرمطیان بسال 297 هجری قمری کشته شد، (از اللباب فی تهذیب الانساب)
یا رضایی نوربخشی یا رضایی رازی. شاه رضا خلف شاه بهاءالدین. به لیاقت و قابلیت و عذب البیانی تخم محبت خود در مزرع دلها می کاشت و در بازی شطرنج دستی داشت. رباعی: ای کرده عبادت ریایی فن خود آراسته از لباس عصیان تن خود طوقیست به گردنت ردا از لعنت گفتم من و انداختم از گردن خود. (از صبح گلشن ص 177). و آذر گوید: شاه رضاخلف شاه بهاء الدین و الدوله، فاضل ترین اولاد شاه قاسم نوربخش بوده است. این چند شعر از او به نظر رسید و ثبت گردید: ندارم پای رفتن گرچه از بزمش به امیدی که باشد گویدم یک لحظه بنشین زود برخیزم. به روز وصلت از آن خاطر غمین دارم که دشمنی چو فراق تو در کمین دارم. شود تابا تو عشق هر کسم معلوم در مجلس برم نام ترا هر ساعت و در این و آن بینم. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 218). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل رضا و فرهنگ سخنوران ذیل رضایی طهرانی و مآخذ مندرج در آن شود
یا رضایی نوربخشی یا رضایی رازی. شاه رضا خلف شاه بهاءالدین. به لیاقت و قابلیت و عَذْب البیانی تخم محبت خود در مزرع دلها می کاشت و در بازی شطرنج دستی داشت. رباعی: ای کرده عبادت ریایی فن خود آراسته از لباس عصیان تن خود طوقیست به گردنت ردا از لعنت گفتم من و انداختم از گردن خود. (از صبح گلشن ص 177). و آذر گوید: شاه رضاخلف شاه بهاء الدین و الدوله، فاضل ترین اولاد شاه قاسم نوربخش بوده است. این چند شعر از او به نظر رسید و ثبت گردید: ندارم پای رفتن گرچه از بزمش به امیدی که باشد گویدم یک لحظه بنشین زود برخیزم. به روز وصلت از آن خاطر غمین دارم که دشمنی چو فراق تو در کمین دارم. شود تابا تو عشق هر کسم معلوم در مجلس برم نام ترا هر ساعت و در این و آن بینم. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 218). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل رضا و فرهنگ سخنوران ذیل رضایی طهرانی و مآخذ مندرج در آن شود
رضاجوینده. آنکه کوشش در خشنودی می کند. (ناظم الاطباء). که خواهد دیگری را خشنود سازد. که رضایت او بدست آرد. که در طلب خشنودی او کوشد. کوشای جلب رضای کسی: احرار روزگار رضاجوی من شدند چون برگزیدۀ علی المرتضی شدم. ناصرخسرو
رضاجوینده. آنکه کوشش در خشنودی می کند. (ناظم الاطباء). که خواهد دیگری را خشنود سازد. که رضایت او بدست آرد. که در طلب خشنودی او کوشد. کوشای جلب رضای کسی: احرار روزگار رضاجوی من شدند چون برگزیدۀ علی المرتضی شدم. ناصرخسرو