جدول جو
جدول جو

معنی رضاآباد - جستجوی لغت در جدول جو

رضاآباد
(رِ)
دهی از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنه 125 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. صنایع دستی زنان سیاه چادر و طناب بافی. ساکنان از طایفۀ تیوندند و در زمستان قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ)
دهی از دهستان چولایی خانه، بخش حومه شهرستان مشهد. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام یکی از پاسگاههای مرزبانی بخش مهران شهرستان ایلام واقع در مرز ایران و عراق. آب آن از رود خانه کنجان چم. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنه 223 تن. آب آن از قنات و چاه. محصول آنجا غلات و لبنیات. صنایع دستی زنان کرباس بافی. راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان برده برۀ بخش اشترینان شهرستان بروجرد. سکنه 144تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان سربند شهرستان اراک. سکنه 467 تن. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات و بنشن و پنبه. صنایع دستی زنان قالیچه بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان پایین شهرستان نهاوند. آب از رودخانه. محصول آنجا غلات و حبوب. صنایع دستی زنان قالی بافی. به این ده رضائیه نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان تل بران بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. آب آن از لولۀ شرکت نفت و رود کارون. محصول آنجا غلات و لبنیات. راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان قلعه حاتم شهرستان بروجرد. سکنه 170 تن. محصول آنجا غلات و باقلا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان غنی بیگلو از بخش ماه نشان شهرستان زنجان. سکنه 462تن. آب آن از چشمه و رود خانه دگرمان دره سی. محصول آنجا غلات و بنشن و انگور و میوه. صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم و جاجیم بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رِ دِ)
دهی از دهستان قمرود بخش مرکزی شهرستان قم. آب آن از رود خانه قره چای. محصول آنجا غلات و لبنیات. صنایع دستی زنان جاجیم بافی. سکنۀ آن از طایفۀ شاهسون و گائینی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان. آب آن از قنات. سکنه 153 تن. محصول عمده غلات و بنشن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ دِ)
دهی از دهستان افشاریه ساوجبلاغ شهرستان کرج. آب آن از قنات و رود کردان. سکنه 161تن. محصول آنجا غلات و بنشن و صیفی و چغندرقند و لبنیات و انواع میوه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان زیارت بخش شیروان شهرستان قوچان. سکنه 109 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و پنبه و میوه. راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. سکنه 100 تن. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات دیم و لبنیات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان احمدآباد بخش مرکزی شهرستان آباده سکنه آن 203 تن. آب آن از قنات و رود خانه اوجان. محصول آنجا غلات و حبوب و چوب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان پیرتاج بخش شهرستان بیجار. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز. سکنۀ آن 1040 تن است و آب آن از سیوند و قنات تأمین میشود. محصولات عمده آن غلات و حبوب و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ده کوچکی است از دهستان دوآب بخش اردل شهرستان شهرکرد. 24هزارگزی شمال باختراردل و 4هزارگزی راه عمومی مالرو. کوهستانی. معتدل. دارای 43 تن سکنه. آب از چشمه. محصول غلات. شغل اهالی زراعت. راه مالرو. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است از دهستان شاپور، بخش مرکزی شهرستان کازرون فارس. این ده در 17هزارگزی شمال باختری کازرون و یک هزارگزی شوسۀ کازرون به فهلیان، در جلگه واقع است. آب و هوای آن آب و هوای مناطق گرمسیری و مالاریایی است و بدانجا 174 تن سکنۀ شیعی مذهب و فارسی زبان سکونت دارند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
یکی از بخشهای یازده گانه شهرستان یزد. واقع در باختراین شهرستان بحدود و مشخصات زیر: حدود: از شمال به بخش اردکان، از جنوب به بخش تفت و نیزار، از خاور به بخش اشکذر و از باختر بدشت نمک. وضع طبیعی: این بخش در قسمت خاور کوهستانی و در قسمت باختر بدشت نمک مربوط است و کوههای آن عبارتند از: 1-کوه دوله در جنوب باختر خضرآباد. 2-کوه زسنگ و کوه چادز در باختر. 3-رشته کوه کشکوه، در مرکز این بخش که از جنوب بطرف شمال ادامه دارد. 4- در قسمت جنوب باختری این بخش در دهستان ندوشن ارتفاعات سنفردی دیده میشود که عبارتند از: کوه مادن به ارتفاع 650 متر و کوه خطاب به ارتفاع 640 متر و چاهکوه به ارتفاع 565 متر. هوای بخش در قسمت کوهستانی، یعنی در خاور معتدل و در قسمت باختری دهستان ندوشن نسبتاً گرم و آب مزروعی قراء از قنوات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت و مختصری گله داریست و صنایع دستی محلی کرباسبافی است. بیشتر قراء این بخش بوسیلۀ راههای فرعی و مالرو بیکدیگر مربوطاند و در فصل خشکی ببعضی از قراء اتومبیل می توان برد. و راه ماشین رو ندوشن به ابرقو از گردنۀ پرپای رشته ارتفاع کشکوه گذشته و از کنار رودخانه لرد به ابرقو منتهی میشود. رودخانه های مهم آن عبارتند از: رود شلگون و رود خانه عرب که در فصل بارندگی از ارتفاعات خاوری این بخش جاری شده به باطلاق و شوره زارهای ابرقو فرومی روند. این بخش از دو دهستان بشرح زیر تشکیل شده: 1- دهستان کذاب با 10 آبادی و 2908 تن سکنه. 2- دهستان ندوشن با 8 آبادی بزرگ و کوچک که جمعیت آن 4368 تن و مذهب اهالی شیعه و زبان مادری آنها فارسی است. شرح هر یک از ده و دهستانهای بالا در جای خود می آید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان. سکنۀ آن 320 تن. محصول عمده آنجا غلات و پسته و انگور و پنبه و حبوب و صنایعدستی زنان آنجا کرباس بافی است. آب آن از قنات و راه آن فرعی است. مزرعۀ قاسم آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
دهی از بخش راور شهرستان کرمان. سکنۀ آن 1500 تن است. آب آن از رودخانه. محصول عمده آنجا غلات و پسته و پنبه. صنایع دستی زنان آنجا قالی بافی با نقشه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار از شهرستان رشت واقع در 17هزارگزی شمال شرقی رودبار و50هزارگزی رستم آباد، کوهستانی است و هوای معتدل دارد، سکنۀ آن 61 تن است که مذهب تشیع دارند و به ترکی و کردی و فارسی تکلم می کنند، آب آن از چشمه و سفیدرود تأمین میشود، محصولش برنج و زیتون، و شغل اهالی زراعت و مکاری است و راه مالرو دارد، ده کوچک ایلات اوبه جزء رودآباد منظور شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از بخش میامی شهرستان شاهرود. دارای 750 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول عمده آنجا غلات و میوه و لبنیات و صنایع دستی زنان آنجا کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه، در 27هزارگزی شمال شرقی ترکمان در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 524 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد. سکنه 545 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
گویا نام موضعی است به ماوراءالنهر. (یادداشت مؤلف) :
ز بس بزرگی از روی صحت نسبت
به خواب دید ترا قاضی رضابندی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رزاباد. نام کوچه ای است در مرو. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
ویران شده، خراب شده، (ناظم الاطباء)، مقابل کلمه آباد، بایر، خراب، ویران، ویرانه: تخریب، ناآباد کردن چیزی را، خربه، جای ویران و ناآباد، اخربه ، ناآباد گردانید او را، (منتهی الارب)، و رجوع به آباد شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد. سکنه 115 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و چغندر و کنجد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد. سکنه 226 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و چغندر و عدس. راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از بخش حومه شهرستان ساوه. سکنه 334 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و پنبه و انار و بنشن و کشمش و یونجه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
خراب، مخروبه، نامجهز، ویران، ویرانه
متضاد: آبادان معمور
فرهنگ واژه مترادف متضاد