جدول جو
جدول جو

معنی رشاطی - جستجوی لغت در جدول جو

رشاطی(رُ)
منسوب است به رشاط که شهری است در مصر. (یادداشت مؤلف) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
رشاطی(رُ)
نام شخصی. (منتهی الارب). عبدالله بن علی بن عبدالله بن علی اندلسی المری... (یادداشت مؤلف). رجوع به عبدالله بن علی... و اعلام زرکلی ج 1 ص 321 و ج 2 ص 569 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاطی
تصویر شاطی
کنار ساحل، کنارۀ رود یا دریا
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
منسوب است به رشاد که نسبت اجدادی است. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
منسوب به رباط، منسوب است به رباط و آن اسمی است برای رباط گلۀ اسبان و نگهبانی و حفظ دارندگان آن از مرز اسلام در برابر دشمنان. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
دهی است از بخش سرولایت شهرستان نیشابور. سکنۀ آن 558 تن. رباطی در جلگه قرار دارد. آب آن از قنات و فرآوردۀ آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
محمد بن مضر بن معن مروزی رباطی، مکنی به ابومضر. صاحب اخبار و حکایات. وی را از اینروی رباطی نامیده اند که در مرو در رباط عبدالله بن مبارک ساکن شد و از علی بن حجر روایت شنید. ابوعمر ضریر نیشابوری از او روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب.)
احمد بن سعید بن ابراهیم رباطی، مکنی به ابوعبدالله. مسلم و بخاری و دیگران از او روایت دارند. وی یکی از ثقات راویان بشمار آید. پس از سال 243 هجری قمری درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
شادمان. خوشحال، آن که به عیش و عشرت می گذراند. (ناظم الاطباء) ، تیزدل. (السامی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عباس (میرزا...) هزارجریبی مازندرانی، متخلص به نشاطی. از ده سرخ دامغان و از شاعران قرن سیزدهم است. به روایت هدایت از مداحان محمدشاه قاجار بوده، به هجاگوئی و مرثیه سرائی رغبتی داشته و ’قطعات در مدح و هجا گفته، طبع خوبی داشته،... سالهاست که نظیر وی شاعر طامع سخنوری دیده نگردیده’. وی به سال 1262 هجری قمری درگذشت. او راست:
دو یار مگو دو مار دارم
دو خانه مگو دو غار دارم
دو زن نه، دو اژدهای خونخوار
خسبیده به هر کنار دارم
دیوند و به سان آدم از دیو
زین هر دو سر فرار دارم
ممکن نبود فرار کز ریش
اندر کفشان فسار دارم.
#
ز آسمان یارب چه حجت بر زمین آورده اند
کاین همه روی زمین زیر نگین آورده اند
خلق گشتند از چه آب و از چه گل کز روی کبر
نام خود را قهرمان ماء و طین آورده اند
برق گشتند و زدند آتش به جان خشک و تر
نی به خرمن رحم و نی بر خوشه چین آورده اند
بر خر مردم نه پالان ماند و نه تنگ و نه جل
تا که اسب دولت اندر زیر زین آورده اند.
(از مجمعالفصحا چ مصفا ج 6 ص 1604).
و رجوع به مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ اول و دوم ص 141 و فرهنگ سخنوران ص 602 شود
لغت نامه دهخدا
نوعی انگور منسوب به شاط در ایالت قرناطه، قصبه شاط که به ادریس نیز معروف است، انگورهای درشت خوش نمایی برنگ سرخ و لب ترش دارد که بهمه نقاط اسپانیا صادر می شود، (دزی ج 1 ص 716)، و رجوع به شاط و نیز معجم البلدان ذیل شاط شود
لغت نامه دهخدا
شاطی ٔ، کرانۀ رود، (مهذب الاسماء) (دهار)، کنارۀ دریا و رود، (آنندراج)، کنار، (نصاب)، کناره، ساحل، ریف، عدوه، جلهه:
نبیذ پیش من آمد بشاطی برکه
بخنده گفتم طوبی لمن یری عکه،
منوچهری،
نگویم که بر آب قادر نیند
که بر شاطی نیل مستسقی اند،
سعدی (بوستان)،
حراث مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم بر شاطی نیل و باران بیوقت آمد و تلف شد، (گلستان)، و رجوع به شاطی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
ابن علی بن عبدالله بن خلف اللخمی المری الرشاطی معروف به رشاطی. از علماء حدیث و از مردم (مریه) اندلس است. او راست: کتاب الاعلام بما فی المؤتلف و المختلف اللدارقطنی من الابهام. وی به سال 542 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نشاطی
تصویر نشاطی
شادمان، خوشحال، تیزدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاطی
تصویر شاطی
کناره رود یا دریا، ساحل
فرهنگ لغت هوشیار
ساحل، کرانه، کناره
فرهنگ واژه مترادف متضاد