جدول جو
جدول جو

معنی رسیدیگی - جستجوی لغت در جدول جو

رسیدیگی
وصولٌ
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به عربی
رسیدیگی
Ripeness
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رسیدیگی
(FR) maturité
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رسیدیگی
성숙
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به کره ای
رسیدیگی
(DE) Reife
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به آلمانی
رسیدیگی
зрілість
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رسیدیگی
(PL) dojrzałość
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به لهستانی
رسیدیگی
成熟
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به چینی
رسیدیگی
(PT) maturidade
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رسیدیگی
(IT) maturità
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رسیدیگی
(ES) madurez
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رسیدیگی
(NL) rijpheid
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به هلندی
رسیدیگی
(TR) olgunluk
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رسیدیگی
पका हुआ
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به هندی
رسیدیگی
(ID) kematangan
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رسیدیگی
בשלות
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به عبری
رسیدیگی
熟成
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
رسیدیگی
پختگی
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به اردو
رسیدیگی
পরিপক্বতা
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به بنگالی
رسیدیگی
ความสุก
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به تایلندی
رسیدیگی
зрелость
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به روسی
رسیدیگی
(SW) ukomavu
تصویری از رسیدیگی
تصویر رسیدیگی
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
حالت رسیده بودن و پخته بودن میوه، وارسی، دقت و تحقیق در امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمیدگی
تصویر رمیدگی
ترس و گریز، حالت فرار و گریز از مردم
فرهنگ فارسی عمید
(رَ دَ / دِ)
صفت و حالت رهیده. رهیدن. رستن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رستن و رهیدن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
ترس. هول و هراس، گریز و فرار، نفرت. (ناظم الاطباء). نفور. اشمئزاز. دوری با وحشت و تنفر و کراهت. رجوع به رمیدن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ دَ)
درخور رسیدن. لایق رسیدن. شایستۀ رسیدن: رسیدنی می رسد. (یادداشت مؤلف) : روز آدینه شانزدهم ماه رمضان امیر چون آنجا رسیده بود مقام کرد دو روز تا کسانی که رسیدنی اند دررسند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 628)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ دَ / دِ)
نارسیدگی. کالی. نارسی. مقابل رسیدگی به معنی رسیده بودن. رجوع به رسیدگی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
بالیدگی و انبات و نمو. (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی روییده. (از یادداشت مؤلف). دلیک. دماع. (از منتهی الارب) : ادلاس، در بقیۀ روییدگی افتادن قوم. ادیاس، ظاهر کردن زمین روییدگی را. دلس، باقیماندۀ روییدگی. (منتهی الارب) ، ترقی و فزونی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ دَ / دِ)
چگونگی رسیده، درآمدن به حالت نضج و پختگی و بلوغ و کمال. (ناظم الاطباء). نضج. پختگی. چگونگی و حالت پختن میوه. مقابل کالی. مقابل نارسی. مقابل نارسیدگی. (یادداشت مؤلف). به حالت نضج و پختگی درآمدن میوه. (فرهنگ فارسی معین) : مجج، رسیدگی انگور و پختگی آن. (منتهی الارب) : مردی به درگاه آمده اسبی برهنه آورده و می گوید که به کشت خویش اندر بگرفته ام. پرسید که جو بود یا گندم ؟ گفت: جو. بفرمود تا خداوند اسب را بیاوردند و چندانکه قیمت جو بود به وقت رسیدگی تاوان بسته و به خداوند زمین داد. (نوروزنامه) ، بلوغ. کمال. (فرهنگ فارسی معین) (از یادداشت مؤلف). رشد. تمییز. خردمندی. تکامل. کبر. مقابل نارسیدگی. (یادداشت مؤلف) : و از پس طواحن چهار دندان دیگر است دو زبر و دو زیر از هر سوی یکی، و آنرا خرد دندان گویند و خرد دندان ازبهر آن گویند که از پس رسیدگی برآید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و نبض کودک چون به حد رسیدگی نزدیک رسد عظیم تر از نبض رسیدگان باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عمر مردم بر چهار بخش است یک بخش روزگار پروردن و بالیدن و فزودن است و این کمابیش پانزده شانزده سال باشد. دوم روزگار رسیدگی است و تازگی و این تا مدت سی سال باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). فزراء، زن نزدیک رسیدگی رسیده. فلهد، کودک نزدیک به رسیدگی رسیده. (منتهی الارب) ، مواظبت و سرپرستی در اجرا و انجام دادن کاری. (از ناظم الاطباء). مراقبت. مواظبت. (یادداشت مؤلف). مراقبت در اجرای امری. مواظبت. (از فرهنگ فارسی معین). توجه و عمل. (فرهنگ نظام) ، تحقیق. تفتیش. (از فرهنگ نظام) (یادداشت مؤلف). فحص. تفحص. پژوهش. وارسی. بررسی. (از یادداشت مؤلف). تحقیق. تحقیقات. (از لغات فرهنگستان). تحقیق. بررسی. تفحص. در اصطلاح قضایی، بررسی گفته های طرفین، و آن شامل سه مرحله است: 1- رسیدگی بدایت (رسیدگی بدوی یا ابتدایی) ، رسیدگی نخستین. 2- رسیدگی استینافی، رسیدگی پژوهشی. 3- رسیدگی تمیزی، رسیدگی فرجامی. (فرهنگ فارسی معین).
- رسیدگی فرجامی،رسیدگی تمیزی. (لغات فرهنگستان).
- رسیدگی نخستین، رسیدگی بدایت. (لغات فرهنگستان).
، بازدید حساب برای اطمینان از درستی آن. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رمیدگی
تصویر رمیدگی
ترس، هول و هراس، گریز و فرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرسیدگی
تصویر نرسیدگی
نارسی، کالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
بلوغ و کمال، پختگی، حالت، پختن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
((رَ دِ))
پختگی و پخته شدن میوه، بلوغ، تحقیق و دقت در امری
فرهنگ فارسی معین
بازبینی، بررسی، پژوهش، تحقیق، ممیزی، وارسی، بلوغ، کمال، پختگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد