دهی از دهستان حومه بخش دستجردشهرستان قم. سکنه آن 547 تن. آب از سه رشته قنات و چشمه. محصول آنجا غلات و انگور و گردو و قیسی و بادام و دیگر میوه ها. راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به ترجمه تاریخ قم ص 119 شود
دهی از دهستان حومه بخش دستجردشهرستان قم. سکنه آن 547 تن. آب از سه رشته قنات و چشمه. محصول آنجا غلات و انگور و گردو و قیسی و بادام و دیگر میوه ها. راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به ترجمه تاریخ قم ص 119 شود
امیر شکیب. از خاندان دروزلبنانی و عضو جمعیت آسیایی فرانسه است. منفلوطی در مختارات خود گوید: یکی از گویندگان بزرگ و نامی، و نویسندگان شهیر و گرامی معاصر است که دارای بیان گرم و شیوا و سخن دلنشین و زیباست. وی به نظم و نثر بلندو سبک ساده و روان ممتاز است و از ادبا و دانشمندانی است که بدون آگاهی کامل سخن نمی گوید. (از معجم المطبوعات ج 1). مؤلف المنجد ذیل کلمه رسلان به ارسلان رجوع داده و در آنجا تاریخ تولد و مرگ وی را (1869- 1946 میلادی) نوشته و کتاب ’حاضر العالم الاسلامی’ را از مؤلفات وی ذکر کرده است. رجوع به اعلام المنجد شود
امیر شکیب. از خاندان دروزلبنانی و عضو جمعیت آسیایی فرانسه است. منفلوطی در مختارات خود گوید: یکی از گویندگان بزرگ و نامی، و نویسندگان شهیر و گرامی معاصر است که دارای بیان گرم و شیوا و سخن دلنشین و زیباست. وی به نظم و نثر بلندو سبک ساده و روان ممتاز است و از ادبا و دانشمندانی است که بدون آگاهی کامل سخن نمی گوید. (از معجم المطبوعات ج 1). مؤلف المنجد ذیل کلمه رسلان به ارسلان رجوع داده و در آنجا تاریخ تولد و مرگ وی را (1869- 1946 میلادی) نوشته و کتاب ’حاضر العالم الاسلامی’ را از مؤلفات وی ذکر کرده است. رجوع به اعلام المنجد شود
دهی از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات و انگور و حبوب و چغندرقند و توتون. سکنه 308 تن. صنایع دستی جاجیم بافی. راه شوسه. پاسگاه ژاندارمری و 3 باب مغازه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات و انگور و حبوب و چغندرقند و توتون. سکنه 308 تن. صنایع دستی جاجیم بافی. راه شوسه. پاسگاه ژاندارمری و 3 باب مغازه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس در 36هزارگزی غرب قشم و 12هزارگزی جنوب راه مالرو باسعید و قشم. جلگه ای است گرمسیر و مالاریایی و دارای 279 تن سکنه که بزبان عربی و فارسی سخن می گویند. آب آن از چاه و باران تأمین می شود و شغل اهالی صید ماهی و زراعت و محصول آن غلات و راه آن مالرو است. مزارع مخلص و باغ بالا از این ده محسوب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس در 36هزارگزی غرب قشم و 12هزارگزی جنوب راه مالرو باسعید و قشم. جلگه ای است گرمسیر و مالاریایی و دارای 279 تن سکنه که بزبان عربی و فارسی سخن می گویند. آب آن از چاه و باران تأمین می شود و شغل اهالی صید ماهی و زراعت و محصول آن غلات و راه آن مالرو است. مزارع مخلص و باغ بالا از این ده محسوب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده مرکز دهستان ریکان بخش گرمسار شهرستان دماوند، 937 تن سکنه دارد، آب آن از حبله رود و محصول عمده آنجا غلات و پنبه و بنشن و انار و انجیر است، از طریق کوشک ماشین می توان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) دهی از بخش سیمکان شهرستان جهرم، دارای 108 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده آنجا برنج و خرما و صنایع دستی زنان گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده مرکز دهستان ریکان بخش گرمسار شهرستان دماوند، 937 تن سکنه دارد، آب آن از حبله رود و محصول عمده آنجا غلات و پنبه و بنشن و انار و انجیر است، از طریق کوشک ماشین می توان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) دهی از بخش سیمکان شهرستان جهرم، دارای 108 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده آنجا برنج و خرما و صنایع دستی زنان گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان لواسان بزرگ بخش افجۀ شهرستان تهران. سکنۀ آن 404 تن. آب آن از رود خانه لواسان. محصول آنجا غلات و بنشن و انواع میوه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی از دهستان لواسان بزرگ بخش افجۀ شهرستان تهران. سکنۀ آن 404 تن. آب آن از رود خانه لواسان. محصول آنجا غلات و بنشن و انواع میوه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
شاعر فرانسوی که در اوبینه راکان در سال 1589 میلادی متولد شد و در 1670 میلادی درگذشت، او نویسندۀ کتاب برژری ها می باشد که تحت تأثیر ادبیات ایتالیایی نوشته شده است
شاعر فرانسوی که در اوبینه راکان در سال 1589 میلادی متولد شد و در 1670 میلادی درگذشت، او نویسندۀ کتاب برژری ها می باشد که تحت تأثیر ادبیات ایتالیایی نوشته شده است
دهی از دهستان ارنگۀ کرج. سکنۀ آن 200 تن. آب آنجا از رود کرج و چشمه. محصولات عمده آن غلات و انواع میوه و لبنیات. صنایع دستی آنجا کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی از دهستان ارنگۀ کرج. سکنۀ آن 200 تن. آب آنجا از رود کرج و چشمه. محصولات عمده آن غلات و انواع میوه و لبنیات. صنایع دستی آنجا کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
مخفف ریسمان. (آنندراج). ریس. ریسمان (در تداول مردم قزوین). مؤلف آنندراج با آوردن این بیت: به نرمی ّ سنجاب و گرمی ّ خز به سوزن به رسمان به مقراض و گز. فوقی. گوید: ’مخفی نماند که هرچند این مصراع چنین نیز موزون می شد که: بسوزن به رشته بمقراض و گز، لیکن اختیار نسخۀ مأخوذ را وجهی خواهد بود که معلوم نیست انتهی. ریسمان. (ناظم الاطباء)
مخفف ریسمان. (آنندراج). ریس. ریسمان (در تداول مردم قزوین). مؤلف آنندراج با آوردن این بیت: به نرمی ّ سنجاب و گرمی ّ خز به سوزن به رسمان به مقراض و گز. فوقی. گوید: ’مخفی نماند که هرچند این مصراع چنین نیز موزون می شد که: بسوزن به رشته بمقراض و گز، لیکن اختیار نسخۀ مأخوذ را وجهی خواهد بود که معلوم نیست انتهی. ریسمان. (ناظم الاطباء)
قریه ای است چهارفرسنگی مغربی شهر داراب فارس. (فارسنامۀ ناصری) ، نائل شدن. واصل شدن: نه غلط کردم آنکه دانائیست برسیده بهر مراد و هواست. مسعودسعد. ، بلوغ. (یادداشت مؤلف)، کفاف. (یادداشت مؤلف)، به انجام رسیدن. بپایان رسیدن. فرجامیدن. بآخر رسیدن. سپری شدن. بپایان آمدن. به بن انجامیدن. (یادداشت بخط مؤلف). تمام شدن. منتفی شدن. منقضی شدن. انقضاء. نفاد. (تاج المصادر بیهقی) (زمخشری). بلوغ. برسیدن صبر، برسیدن شکیب، برسیدن طاقت، بآخر رسیدن آن. تمام شدن آن: بلغ الطاقه، طاقت برسید. (از یادداشت مؤلف) : و طعامی که داشتند برسید گرسنه گشتند و ابراهم ندانست که چه کند. (ترجمه طبری بلعمی). و تا پیغامبر علیه السلام (را) آیت صبر همی آمد یاران را صبر می فرمود و صبرشان برسید از رنجه داشتن کافران ایشان را. (ترجمه طبری بلعمی). معروف کرخی را تصرف برسیده بود اگر بر وی جنایتی کردندی بدست وزبان اندر وی هیچ خشم حرکت نکردی و از حق دیدی. (کیمیای سعادت). گویند شفاعت ملائکه و شفاعت پیغمبران همه برسید و شفاعت مؤمنان هم اجابت شد نماند مگر ارحم الراحمین. (کیمیای سعادت) .... گوید با ملک الموت مرایک روز مهلت ده تا توبه کنم و عذر خواهم گوید روزهابسیار پیش تو بود اکنون عمر تو برسید هیچ روز باقی نمانده گوید ساعتی مهلت ده گوید ساعتها برسیده و هیچ ساعت نمانده. (کیمیای سعادت). شرابشان برسیده است و بنده درمانده است خدایگانا فریاد بنده رس بشراب. ازرقی. آن زمانی که جان زتن برهید بیقین دان که روزیت برسید. سنایی. عمر در کار وصال تو کنم ترسم از آنک برسدعمرم و این کار بجایی نرسد. مجیر بیلقانی. این زاد برسد و ترا بمنزل نرساند. (تفسیر ابوالفتوح رازی). صد هزار عمر چون عمر تو برسد و آن نرسد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). بیاض روز اگر فی المثل شود کاغذ وگر مداد شود جمله آبهای بحار من آن نویسم تا جملگی ز من برسد هنوز گفته نباشم مگر یکی زهزار. جمال الدین عبدالرزاق. که ما از دست پیکار او ستوه افتادیم و طاقت برسید. (تاریخ طبرستان). ابوالقاسم قشیری گفت چون بولایت خرقان درآمدم فصاحتم برسید و عبارتم نماند از حشمت آن پیر. (تذکره الاولیاء). در عشق نشان و خبر من برسید وز گریۀ خونی جگر من برسید چندان بدویدم که تک من بنماند چندان بپریدم که پر من برسید. عطار. عمرم برسید تا بدین عقل ضعیف بشناختم اینقدر که نشناختمش. عطار. خوش خوش برسید عمرم از گفت و شنید وین غصۀ عمر من بپایان نرسید. عطار. طاقت برسید و هم نگفتم عشقت که ز خلق می نهفتم. سعدی. عهد بسیاربکردم که نگویم غم دل عاقبت جان بدهان آمد و طاقت برسید. سعدی. فرض فائت را بقدر طاقت قضا کرده شد و سخن برسید. (المضاف الی بدایع الازمان). شبی تشنگی بر من غالب شد و طاقتم برسید. (یواقیت العلوم). الذف، برسیدن آب چاه و برسانیدن آب. (المصادر زوزنی). ناکز، آن چاه که آبش برسیده باشد. (السامی فی الاسامی)، مردن. (یادداشت مؤلف) : رنجی که کناره نیست تا حشر پدید وانگه در حشر را نهان است کلید برخیره و هرزه چند خواهیم دوید دردا که در این درد بخواهیم رسید. محمد بن ابی القاسم بن محمد (از تاریخ بیهقی). ، تفتیش کردن. رسیدگی کردن. رسیدن. بررسی کردن. وارسی کردن. بغوررسیدن. فحص کردن. تحقیق کردن. (یادداشت مؤلف) : و عثمان بن عفان را نزدیک صالح فرستاد که برسید تا اینجا به چه شغل آمد. (تاریخ سیستان ص 195). فرمود تا بررسیدند که او را اندرین چند خرج شده است برسیدند وی... (تاریخ سیستان)
قریه ای است چهارفرسنگی مغربی شهر داراب فارس. (فارسنامۀ ناصری) ، نائل شدن. واصل شدن: نه غلط کردم آنکه دانائیست برسیده بهر مراد و هواست. مسعودسعد. ، بلوغ. (یادداشت مؤلف)، کفاف. (یادداشت مؤلف)، به انجام رسیدن. بپایان رسیدن. فرجامیدن. بآخر رسیدن. سپری شدن. بپایان آمدن. به بن انجامیدن. (یادداشت بخط مؤلف). تمام شدن. منتفی شدن. منقضی شدن. انقضاء. نفاد. (تاج المصادر بیهقی) (زمخشری). بلوغ. برسیدن صبر، برسیدن شکیب، برسیدن طاقت، بآخر رسیدن آن. تمام شدن آن: بلغ الطاقه، طاقت برسید. (از یادداشت مؤلف) : و طعامی که داشتند برسید گرسنه گشتند و ابراهم ندانست که چه کند. (ترجمه طبری بلعمی). و تا پیغامبر علیه السلام (را) آیت صبر همی آمد یاران را صبر می فرمود و صبرشان برسید از رنجه داشتن کافران ایشان را. (ترجمه طبری بلعمی). معروف کرخی را تصرف برسیده بود اگر بر وی جنایتی کردندی بدست وزبان اندر وی هیچ خشم حرکت نکردی و از حق دیدی. (کیمیای سعادت). گویند شفاعت ملائکه و شفاعت پیغمبران همه برسید و شفاعت مؤمنان هم اجابت شد نماند مگر ارحم الراحمین. (کیمیای سعادت) .... گوید با ملک الموت مرایک روز مهلت ده تا توبه کنم و عذر خواهم گوید روزهابسیار پیش تو بود اکنون عمر تو برسید هیچ روز باقی نمانده گوید ساعتی مهلت ده گوید ساعتها برسیده و هیچ ساعت نمانده. (کیمیای سعادت). شرابشان برسیده است و بنده درمانده است خدایگانا فریاد بنده رس بشراب. ازرقی. آن زمانی که جان زتن برهید بیقین دان که روزیت برسید. سنایی. عمر در کار وصال تو کنم ترسم از آنک برسدعمرم و این کار بجایی نرسد. مجیر بیلقانی. این زاد برسد و ترا بمنزل نرساند. (تفسیر ابوالفتوح رازی). صد هزار عمر چون عمر تو برسد و آن نرسد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). بیاض روز اگر فی المثل شود کاغذ وگر مداد شود جمله آبهای بحار من آن نویسم تا جملگی ز من برسد هنوز گفته نباشم مگر یکی زهزار. جمال الدین عبدالرزاق. که ما از دست پیکار او ستوه افتادیم و طاقت برسید. (تاریخ طبرستان). ابوالقاسم قشیری گفت چون بولایت خرقان درآمدم فصاحتم برسید و عبارتم نماند از حشمت آن پیر. (تذکره الاولیاء). در عشق نشان و خبر من برسید وز گریۀ خونی جگر من برسید چندان بدویدم که تک من بنماند چندان بپریدم که پر من برسید. عطار. عمرم برسید تا بدین عقل ضعیف بشناختم اینقدر که نشناختمش. عطار. خوش خوش برسید عمرم از گفت و شنید وین غصۀ عمر من بپایان نرسید. عطار. طاقت برسید و هم نگفتم عشقت که ز خلق می نهفتم. سعدی. عهد بسیاربکردم که نگویم غم دل عاقبت جان بدهان آمد و طاقت برسید. سعدی. فرض فائت را بقدر طاقت قضا کرده شد و سخن برسید. (المضاف الی بدایع الازمان). شبی تشنگی بر من غالب شد و طاقتم برسید. (یواقیت العلوم). الذف، برسیدن آب چاه و برسانیدن آب. (المصادر زوزنی). ناکز، آن چاه که آبش برسیده باشد. (السامی فی الاسامی)، مردن. (یادداشت مؤلف) : رنجی که کناره نیست تا حشر پدید وانگه در حشر را نهان است کلید برخیره و هرزه چند خواهیم دوید دردا که در این درد بخواهیم رسید. محمد بن ابی القاسم بن محمد (از تاریخ بیهقی). ، تفتیش کردن. رسیدگی کردن. رسیدن. بررسی کردن. وارسی کردن. بغوررسیدن. فحص کردن. تحقیق کردن. (یادداشت مؤلف) : و عثمان بن عفان را نزدیک صالح فرستاد که برسید تا اینجا به چه شغل آمد. (تاریخ سیستان ص 195). فرمود تا بررسیدند که او را اندرین چند خرج شده است برسیدند وی... (تاریخ سیستان)
دهی جزء دهستان کزاز سفلی بخش سره بند شهرستان اراک، در 24000 گزی شمال آستانه و 6000 گزی راه اراک به بروجرد. کوهستان، سردسیر. سکنه 797 تن. شیعه، فارسی. آب آن از رود خانه دوآب و چشمه سراب. محصول آن غلات، چغندر قند، انگور، میوه جات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو و از فر میتوان اتومیبل برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 13)
دهی جزء دهستان کزاز سفلی بخش سره بند شهرستان اراک، در 24000 گزی شمال آستانه و 6000 گزی راه اراک به بروجرد. کوهستان، سردسیر. سکنه 797 تن. شیعه، فارسی. آب آن از رود خانه دوآب و چشمه سراب. محصول آن غلات، چغندر قند، انگور، میوه جات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو و از فر میتوان اتومیبل برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 13)
از اولاد گروه نیشابوریان است. (منتهی الارب). و صاحب تاج العروس گوید: حسکان، کسحبان، فی نسب جماعه نیسابوریین من المحدثین، نقله الحافظ. علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
از اولاد گروه نیشابوریان است. (منتهی الارب). و صاحب تاج العروس گوید: حسکان، کسحبان، فی نسب جماعه نیسابوریین من المحدثین، نقله الحافظ. علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
دهی است از دهستان قره باغ بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 12000گزی جنوب شیراز. هوای آن معتدل است و 400 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و چغندر و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی به شیراز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان قره باغ بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 12000گزی جنوب شیراز. هوای آن معتدل است و 400 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و چغندر و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی به شیراز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
از قرای اصفهان و لنجان است و بعضی فضلا از آنجا برخاسته اند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). منسوب است به آنجا محمد بن حیویه بن محمد بن الحسن بن یحیی الکرسکانی الاسکافی. (از معجم البلدان). و رجوع به معجم البلدان شود
از قرای اصفهان و لنجان است و بعضی فضلا از آنجا برخاسته اند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). منسوب است به آنجا محمد بن حیویه بن محمد بن الحسن بن یحیی الکرسکانی الاسکافی. (از معجم البلدان). و رجوع به معجم البلدان شود