جدول جو
جدول جو

معنی رسولی - جستجوی لغت در جدول جو

رسولی
(رَ)
رسالت و پیغامبری. (ناظم الاطباء). پیغامبری، پیغام رسانی. (فرهنگ فارسی معین). فرستادگی. (ناظم الاطباء). سفارت. سفیری. ایلچی گری. نمایندگی: پس پسر عضدالدوله... را به رسولی به غزنه فرستاد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 118).
چو سلطان خود کند حالی رسولی
رسولی ّ دگر باشدفضولی.
پوریای ولی.
احمد بن ابی الاصبع به رسولی نزدیک عمر و برادر یعقوب آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 296). این سلیمانی به رسولی و شغل بزرگ آمده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 296). به چند دفعت خواستند که به رسولیها برود و حیلت کرد تا ازوی درگذشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 255). به رباط مانک علی میمون قرار گرفت (بوصادق) و بر وی اعتماد کردند پادشاهان و رسولیهای بانام کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 207).
قیدافه خوانده ام که زنی بود پادشاه
اسکندر آمدش به رسولی سخن گزار.
خاقانی.
- به رسولی فرستادن، بنمایندگی و ایلچی گری فرستادن. بسمت سفیر و نماینده به جایی روانه ساختن: به روزگار سامانیان یک بار وی را به رسولی به بخارا فرستاده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685). خواجه ابوالقاسم حصیری را و قاضی حسن بوطاهر تبانی راخویش این امام بوصادق تبانی به رسولی فرستاد نزدیک ارسلان خان و بغراخان تا عقد و عهد تازه کرده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 536). قرار گرفت که عبدالجبار پسروزیر آنجا به رسولی فرستاده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 383).
- رسولی کردن، ایلچی گری کردن. رسول شدن. نمایندگی داشتن. سفیر بودن: رسولی ها کرده بود به دو دفعت و به بغداد رفته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 363). وی را بنواخت و گفت این یک رسولی بکن چون بازآیی قضای نشابور به تو دادیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 538).
،
{{صفت نسبی}} منسوب است به رسول که به سفارت دلالت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
رسولی
(رَ)
محمد بن احمد بن قاسم بن رسولی بغدادی، فقیه شافعی، مکنی به ابوالسعادات. او در مسائل خلافی سخنان خوب دارد و شعر نیکو می گفت. رسولی به خراسان سفر کرد و در آنجا بسال 544 هجری قمری درگذشت. وی از جعفر بن احمد سراج و ابوالقاسم بن بیان رزاز و جز آن دو حدیث شنید و ابوسعد سمعانی و جز وی از او روایت دارند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
رسولی
پیامبری رسالت پیغام رسانی، پیغامبری
تصویری از رسولی
تصویر رسولی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رسول
تصویر رسول
(پسرانه)
پیغمبر، قاصد، پیک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رسول
تصویر رسول
پیغمبر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، نبی اللّٰه، وخشور، پیغامبر، پیمبر، پیامبر، نبی
فرستاده شده، فرستاده شده از جانب خدا
کسی که مامور رسانیدن پیام از جانب کسی برای دیگری باشد، قاصد، پیک
فرهنگ فارسی عمید
(عُ مَ رِ رَ)
ابن یوسف بن عمر بن علی بن رسول، مکنی به ابوحفص و ملقب به ممهدالدین و الملک الاشرف. سومین تن ازملوک رسولی در یمن. وی شخصی فاضل و نیکوسیرت بود و در کتب انساب و طب و نجوم دستی توانا داشت. و الملک المظفر بسال 694 ه. ق. به نفع او از سلطنت کناره گرفت و وی در حدود دو سال سلطنت کرد و به سال 696 ه. ق. درگذشت. او را تألیفاتی میباشد، از آنجمله است: 1- الاسطرلاب. 2- التبصره فی علم النجوم. 3- طرفه الاصحاب فی معرفه الانساب. 4- المغنی فی البیطره. 5- المعتمد فی مفردات الطب. (از الاعلام زرکلی از العقود اللؤلؤیه ج 1 ص 284). رجوع به اشرف (عمر...) شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِمْ مَ یِ رَ)
رسولیان. آل رسول. منسوب به رسول یعنی فرستادۀ خلیفۀ عباسی نزد مسعود آخرین سلطان سلسلۀ ایوبی عربستان به سال 619 ه. ق. پسر این رسول را که به علی بن رسول معروف شد مسعود بحکومت مکه تعیین کرد و پسر این علی یعنی نورالدین عمر پس از مرگ مسعود به سال 625 در یمن علم استقلال افراشت و سلسلۀ رسولیان از 626 تا 845 ه. ق. در آنجا اقامت و امارت داشتند. و این سلسله را بنی طاهر برانداختند
لغت نامه دهخدا
(رَ نِیَ مَ)
یا رسولیان یا ائمۀ رسولی یا آل رسول. از سلاطین قدیم یمن که بنوشتۀ لین پول از 626 تا 858 هجری قمری / (برابر 1229 تا 1454 میلادی در آن سرزمین سلطنت کرده اند. لین پول نام سیزده تن از آنان را ذکر کرده است. رجوع به ائمۀ رسولی در همین لغت نامه و طبقات سلاطین اسلام ترجمه عباس اقبال ص 88، 89 و 90 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رُدْ دی نِ ر رَ)
از امراء بنی رسول (اصحاب الیمن) (؟-622 هجری قمری / ؟-1264 م) و به دلاوری مشهور بود. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 233)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رَ)
ابن یوسف بن عمر، ملقب به ملک مسعود بن ملک مظفر. از ملوک یمن است و در 723 هجری قمری در زندان درگذشت. (زرکلی چ 1 ص 244 بنقل از عقوداللؤلؤیه ج 2 ص 14)
ابن علی بن رسول. از فرمانروایان بنی رسول یمن بود. و در 662 هجری قمری در زندان درگذشت. (العقود اللؤلؤیه ج 1 ص 35 و 97 و 147) (زرکلی ص 233)
لغت نامه دهخدا
ابن عبدالله بن احمد بن اسماعیل بن عباس رسولی، معروف به المظفر الرسولی. از ملوک دولت رسولیۀ یمن بود. ملک مسعود (ابوالقاسم بن اسماعیل) به سال 854 هجری قمری او را دستگیر و به غلامان تسلیم کرد تا هر کاری می خواهند درباره او بکنند. از آن پس از وی خبری در دست نیست.
لغت نامه دهخدا
الناصر رسولی. هشتمین از رسولیان یمن (803- 829 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
پیغام،
{{اسم مصدر}} پیغامبری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). اسم است به معنی رسالت، و اصل آن مصدر و فعل آن مرده (متروک). (از اقرب الموارد). اسم به معنی رسالت است. (از متن اللغه) :
رسول خودسخنی باشد از خدای به خلق
چنانکه گفت خداوند خلق در عیسی.
ناصرخسرو.
، پیغامبر. ج، ارسل و رسل و رسلاء. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). پیغامبر. (دهار) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). پیغمبر فرستاده شده. (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (مهذب الاسماء). ج، رسل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نبی. (فرهنگ فارسی معین). پیامبر. پیغامبر. پیمبر. پیغمبر. (یادداشت مؤلف). در عرف مسلمانان کسانی را گویند که خداوندبرای راهنمایی بشر و دین حق فرستاده، و در قرآن نوح و لوط و اسماعیل و موسی و عیسی و هود و شعیب و صالح و خاتم آنان حضرت محمد یاد شده است. (از اعلام المنجد). و قوله تعالی: انّا رسول رب العالمین. (قرآن 16/26). و نگفت رسل از اینروست که در وزنهای فعول و فعیل واحد و جمع و مذکر و مؤنث یکی است. (ناظم الاطباء). پیغمبری که صاحب کتاب باشد به خلاف نبی که آن اعم است خواه صاحب کتاب باشد خواه نباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). کسی که خداوند او را برای تبلیغ احکام خود بسوی مردم برانگیخته است. (از تعریفات جرجانی). کلبی و فراء گفته اند هر رسولی نبی است ولی عکس آن درست نیست ولی معتزله گفته اند میان آن دو فرقی نیست زیرا خداوند تعالی حضرت محمد را یک بار به لفظ نبی و بار دیگر به لفظ رسول خطاب فرموده است. (از تعریفات جرجانی). پیغامبر، و در امتیاز رسول بر نبی گفته اند که به نبی وحی آید نه برای ارسال بدیگران برخلاف رسول. (یادداشت مؤلف) :
سر نامه بنوشت نام خدای
محمد رسولش بحق رهنمای.
فردوسی.
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به.
فردوسی.
نیاید از تو بخیلی چو از رسول دروغ
دروغ بر تو نگنجد چو بر خدای دوی.
منوچهری.
خرد سوی انسان رسول نهانیست
بدل در نشسته بفرمان یزدان.
ناصرخسرو.
برای ارشاد و رسالت ایشان رسولان فرستاده. (کلیله و دمنه).
رسول کائنات احمد شفیع خلق ابوالقاسم
جمال جوهر آدم کمال گوهر هاشم.
خاقانی.
- آل رسول، مراد فرزندان حضرت محمد (ص). کنایه از سادات بنی فاطمه که از نسل حضرت رسول اند: یکسو شده ام از خدا و رسولش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318).
اگر دعوتم رد کنی ور قبول
من و دست ودامان آل رسول.
سعدی (بوستان).
- اولاد رسول، کنایه از سادات بنی فاطمه:
اینها که همه دشمن اولاد رسولند
از مادراگر هرگز نایند روایند.
ناصرخسرو.
- رسول حجاز، مراد حضرت محمد (ص) است. (یادداشت مؤلف) :
ترا هست محشر رسول حجاز
دهندت به پول چنیود جواز.
عنصری.
- رسول حق، پیغمبر خدا. کنایه از حضرت محمد (ص). (یادداشت مؤلف) :
قول رسول حق چو درختی است بارور
برگش ترا که گاو تویی و ثمر مرا.
ناصرخسرو.
- رسول خدا، آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله. (ناظم الاطباء). کنایه از حضرت محمد (ص). آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله. (ناظم الاطباء) :
چهارم علی بود جفت بتول
که او را ستاید بخوبی رسول.
فردوسی.
دین خدای ملک رسول است و خلق پاک
امروز بندگان رسولند و رعیتش.
ناصرخسرو.
گویید که تو حجت فرزند رسولی
زین درد همه سال به رنجید و بلایید.
ناصرخسرو.
رسول کو و مهاجر کجا و کو انصار
کجا صحابۀ اخیار و تابع اخیر.
ناصرخسرو.
و خدیجه سیدۀ زنان عالم بود رسول را همه فرزندان از خدیجه بود. (قصص الانبیاء ص 216).
ای از عروس نه فلک اندر کمال بیش
وز نه زن رسول به ده نوع یادگار.
خاقانی.
شنیدم که طی در زمان رسول
نکردند منشور ایران قبول.
خاقانی.
همی گفت گریان بر احوال طی
بسمع رسول آمد آواز وی.
سعدی (بوستان).
و رجوع به ضحی الاسلام ج 3 ص 2، 38، 76، 138، 351 و 354 و سبک شناسی ج 3 ص 18، 36، 115، 118، 220 و 250 و فیه مافیه ص 81، 105، 135، 163 و 239 و فهرست آن و تاریخ کرد ص 1 و التفهیم حاشیۀ ص 200 و تاریخ بخارا ص 27 و غزالی نامه حاشیۀ ص 70 و ص 71 و حاشیه ص 193 و 241 شود.
- مدینۀ رسول، شهر مدینه: مأمون گفت: سخت صواب آمد و کدام کس را ولیعهد کنم ؟ گفت: علی بن موسی الرضا علیه السلام که امام عصر است و به مدینۀ رسول علیه السلام می باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 136).
، فرستاده شده. (غیاث اللغات) (آنندراج) (قاموس کتاب مقدس) (از اقرب الموارد). فرستاده. (دهار) (یادداشت مؤلف) (لغت فرس اسدی). فرسته. (لغت فرس اسدی، نسخۀ خطی کتاب خانه نخجوانی). اجری. جری. (منتهی الارب). قاصد و پیک. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از شرح نصاب). برید. پیغام گزار. پیام گزار. پیغام آور. مندوب. نماینده. در لغت به معنی آنکه از طرف فرستنده ای به اداء رسالت و پیغام مأمور باشد اعم از اینکه پیغام را برساند یا بگیرد. (از تعریفات جرجانی). آنکه مأمور ابلاغ پیغام از جانب کسی به دیگری است. فرستاده. قاصد. پیک. (فرهنگ فارسی معین). پیغام آور و پیک و چرگر و پیهورده. (ناظم الاطباء). سفیر:
اگر خزان نه رسول فراق بود چرا
هزار عاشق چون من جدا فکند از یار.
فرخی.
و بهرام رسولان را فرستاد و نرم و درشت پیغامها داد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 98).
گر صد پسر بدم همه را کردمی فدا
آن روز کآمدش ز رسول اجل پیام.
خاقانی.
گر رسولان وفا نامه نیارند به تو
هم به زنهار جفا از تو پیامی برسد.
خاقانی.
رسولان طغان خان ملک ترک حاضر بودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 275). به زبان رسولان از زبان ایلک خان تبرا میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 331). رسولان با حصول مقصود و وصول مطلوب بازگشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 377).
چون رسول روم این الفاظ تر
در سماع آورد شد مشتاقتر.
مولوی.
گر نیاید بگوش رغبت کس (نصیحت)
بر رسولان پیام باشد و بس.
(گلستان).
گر نشنوی نصیحت و گر بشنوی بصدق
گفتیم و بررسول نباشد بجز بلاغ.
سعدی.
به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان
سه کس برند غریب و رسول و بازرگان.
سعدی.
رسول شروان چون خوانی آن بزرگی را
که در جهان سخن ملک او سلیمانیست.
افضل الدین ساوی.
- رسول کردن، قاصد کردن. پیک فرستادن:
از دل به دلت رسول کردیم
وز دیده زبان راز بستیم.
خاقانی.
، ایلچی و سفیر. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف) : آنچه بنام خلیفه بود نزدیک وی بردند و صدهزار درم صلت مر رسول را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297). و روز دیگر که بار داد با دستار سپید و قبای سپید بود و همه اولیا و حشم و حاجبان با سپید آمدند و رسول را بیاوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291). لشکر بر سلاح و برگستوان و جامه های دیبای گوناگون با عماریها و سلاحها به دورویه بایستادند با علامتها تا رسول را در میان ایشان گذرانیده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290). امیر مثال داد خواجه بونصر مشکان را تا نزدیک خواجۀ بزرگ رود تا تدبیر عهد بستن خلیفه و بازگردانیدن رسول پیش گرفته آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). بر اثر ایشان خواجه علی میکائیل و قضات و فقها و علما و زعیم و اعیان بلخ و رسول خلیفه با ایشان در این کوکبه بر دست راست علی میکائیل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292). رسول بر سیرت و خرد پادشاه دلیل باشد. (سیاستنامۀ خواجه نظام الملک)، صدیق. (ناظم الاطباء)، باهم و موافق در تیراندازی و مانند آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). موافق تو در تیراندازی و جز آن. ج، رسل، رسل، رسلاء. (از اقرب الموارد)،
{{اسم خاص}} این لفظ در حق عیسی گفته شده است زیرا که رسول خدا او بود که ازبرای نجات جهان فرستاده شد. (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به عیسی و مسیح در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَ)
ابن رسول. مسعود آخرین سلطان سلسلۀ ایوبی عربستان در سال 619 هجری قمری وی را که پسر ’رسول’ و فرستادۀ خلیفۀ عباسی بود، به حکومت مکه تعیین کرد. پسر این علی، یعنی الملک المنصور نورالدین عمر، پس از وفات مسعود در سال 625 هجری قمری در یمن علم استقلال برافراشت و سلسلۀ رسولیان یا آل رسول را تشکیل داد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 88). ونیز رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 151 و معجم الانساب زامباور ص 185 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَ)
ابن داود المؤیدبن یوسف المظفر رسولی، ملقّب به سیف الدین و الملک المجاهد. پنجمین از سلسلۀ رسولیان یمن بود. وی در سال 706 هجری قمری در زبید متولد شد و در سال 721 هجری قمری پس از مرگ پدرش مدت یک سال سلطنت کرد ولی امرا و ممالیک وی را خلع کردند و پس از چند ماه، دیگر بار او را به سلطنت بازگرداندند. رسولی در سال 751 هجری قمری به سفر حج رفت و چون اعضای حکومت مصر می پنداشتند که وی درصدد کوتاه کردن دست مصریان از حجاز است وی را به جبر از مکه به مصر بردند و مدت چهارده ماه در آنجا به سر برد سپس به کشور خویش بازگشت و در سال 764 هجری قمری در عدن درگذشت و جسد او به تعز منتقل گردید. وی فرمانروائی زیرک و ستوده خصال و شاعر و ادیب بود و شاعران و دانشمندان را بسیار گرامی می داشت. آثار بسیاری از او بر جای مانده که از آن جمله است: شهر ثعبات، مدرسه ای در مکه در جنب حرم، مدرسه ای در تعز، مسجدی در نویدره در نزدیکی باب زبید و مدرسه ای در زبید که همگی به اشارت وی بنیان نهاده شد. وی را کتب و تألیفاتی نیز میباشد که از آن جمله است: 1- الاقوال الکافیه فی الفصول الشافیه. 2- الخیل صفاتها و انواعها و بیطرتها. 3- دیوان شعر. (از الاعلام زرکلی بنقل از العقوداللؤلؤیه ج 2 ص 2. الدررالکامنه ج 3 ص 49. البدرالطالع ج 1 ص 444. ابن خلدون ج 5 ص 513) (از طبقات سلاطین اسلام ص 88). و رجوع به معجم الانساب زامباور ص 184 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
یحیی (الملک ال...) بن اسماعیل بن العباس الرسولی. یازدهمین امیر سلسلۀ رسولیان یمن. او در سال 831 هجری قمری به تخت ملک نشست و هم بدان مقام ببود تا در سال 842 در صنعاء درگذشت. وی مردی عاقل و باتدبیر و نیکوسیرت بود. رجوع به الاعلام زرکلی چ مصر ج 3 ص 1144 و ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 88 شود
لغت نامه دهخدا
ابن احمد بن اسماعیل الرسولی. وی از ملوک دولت رسولیه یمن است که به سال 827 هجری قمری بعد از مرگ پدر به امارت رسید. وی به سال 830 هجری قمری به صنعا درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با)
ابن ملک المجاهد علی بن مؤید داود بن المظفر یوسف الرسولی الغسانی الجفنی ملقب به الملک الافضل. از پادشاهان دولت رسولی یمن و از مورخان بزرگ است و لقب ضرغام الدین یافت. وی بعد از مرگ پدر خود به سال 764 هجری قمری ولایت یافت و از علم و ادب و تاریخ بهره کافی داشت. او را تألیفاتی است، از جمله: بغیه ذوی الهمم فی التعریف بانساب العرب و العجم، نزهه العیون فی معرفه الطوایف و القرون، العطایا السنیه فی المناقب الیمنیه، نزهه الابصار فی اختصار کنز الاخبار. وی به سال 778 هجری قمری در زبید درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ رَ)
ابن علی بن رسول بن هارون بن ابی الفتح غسانی ترکمانی. ملقب به نورالدین و الملک المنصور. مؤسس دولت رسولی در یمن. وی در مصر متولد گشت و ابتدا در خدمت ایوبیان مصر بود. سپس از جانب ملک مسعود بن ملک کامل ایوبی، حاکم بر یمن گشت. و به سال 630 ه. ق. در آنجا دعوی استقلال کرد و سکه به نام خود زد. سپس بر مکه و توابع آن مستولی شد و مدت 232 سال خود و فرزندانش بر یمن و حجاز سلطنت کردند. عمر منصور به سال 647 ه. ق. بدست یکی از غلامان خویش به قتل رسید. وی شخصی ادیب و سخی و شجاع بود و آثاری از قبیل مدرسه و مسجد از وی در مکه و یمن باقی مانده است. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: العقود اللؤلؤیه ج 1 ص 43، الذهب المسبوک ص 39 و طبقات سلاطین اسلام ص 88
لغت نامه دهخدا
(رَ)
یا رسول بارهه ای. میر عبدالرسول از سادات بارهه و از همراهان نواب سیف الله خان صوبۀ دارتته و از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود. قانع او را از شاعران عهد صوبه داری (1137-1142 هجری قمری) شمرده و بیت زیر را از او آورده است:
گر من نخورم باده خدا می گوید
از نعمت ما حیف که محروم شدی.
(از مقالات الشعراء ص 251).
و رجوع به فرهنگ سخنوران شود
فرستادۀ خلیفۀ عباسی نزد مسعود، آخرین سلطان سلسلۀ ایوبیۀ عربستان به سال 619 هجری قمری و او پدر علی مؤسس خاندان ائمۀ رسولی است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ائمۀ رسولی شود
جبرئیل. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ماکسیمیلین دبتون بارن د رسنی دوک د وزیر هانری چهارم پادشاه فرانسه (متولد سال 1559 در کاخ رسنی و متوفی 1641 میلادی)، وی مردی دلیر و نیکخو و کارآمد بود، بعد از جنگهایی که در رکاب هانری چهارم کرد مشاور و وزیر او گردید، مالیه را اداره کرد و کشاورزی را حمایت نمود، در کشور، جاده ها و قنوات احداث و توپخانه ای ایجاد کرد، بودجه ای بوجود آورد و مالیات را انتظام بخشید، کتاب قابل توجهی بنام اقتصادیات شاهی تألیف کرد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رُسْ)
رسوا. (از شعوری ج 2 ورق 27). رجوع به رسوا در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
(رُ سَ لا)
جانوری کوچک. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). جانورکی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به رسیلاء شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
عمل رسیل. همراهی و هم آوازی. (یادداشت مؤلف) : هزاردستان با هزاردستان رسیلی داود را نشاید. (مقدمۀ ورقاء بر حدیقه).
- رسیلی کردن، همراهی کردن. هم آواز شدن:
ولی آنگه خجل گردی که استادی ترا گوید
که با داود پیغمبر رسیلی کن درین صحرا.
سنایی.
شهنشه چون شنید آواز شیرین
رسیلی کرد و شددمساز شیرین.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
یا رسولا ابن احمد بن یوسف حنفی تبانی، ملقب به جلال الدین. او راست: 1- تعلیقه بر موصل حسین بن علی بن علی صنعانی که موفق به اتمام آن نشده. 2- شرح مفیدی بر منارالانوار نسفی. 3- حاشیه ای بر ایضاح ابن حاجب. 4- تعلیقه ای بر اصول علی بن محمد بن بزدودی. 5- رساله فی زیاده الایمان و نقصانه. 6- رساله فی الفرق بین القرض العملی و الواجب. 7- منظومه فی الفروع. 8- شرح منظومۀ اخیر در چهار جلد. 9- رد رسالۀ محمد بن محمود بابرتی. 10- رد رساله فی الجمعه و عدم جواز الصلوه فی مواضع متعدده. 11- مختصر شرح مغلطای بر صحیح بخاری. 12- شرح تلخیص المفتاح. 13- رساله فی البسمله. رسولا به سال 793 هجری قمری درگذشت. (یادداشت مؤلف)
یا رسولا ابن صالح آیدسنی. او راست: الفتاوی العدلیه (تألیف به سال 966 هجری قمری). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
درد. منسوب به رسوب. (ناظم الاطباء). ته نشسته. (لغات فرهنگستان) ، منسوب به رسوب: اراضی رسوبی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ لا)
گلۀ شتران. (آنندراج). در متنهای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شواء رعولی، کباب نیک ناپخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
لفظی است عبرانی، یعنی ای معلم، یکی از القاب معززۀ یهود بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رسول
تصویر رسول
پیغام، پیغامبری، بمعنی رسالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسوبی
تصویر رسوبی
نهشتی لردین لایین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسول
تصویر رسول
((رَ))
قاصد، پیک، سفیر، پیغامبر، نبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسول
تصویر رسول
فرستاده
فرهنگ واژه فارسی سره
ایلچی، پیام آور، پیغامبر، پیغمبر، پیک، سفیر، فرستاده، مرسل، نبی، وخشور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی درخت که میوه ای سیاه و خوراکی دارد
فرهنگ گویش مازندرانی