جدول جو
جدول جو

معنی رسمیت - جستجوی لغت در جدول جو

رسمیت
(رَ می یَ)
رسمی بودن. (فرهنگ فارسی معین). قانونی بودن. صورت قانونی داشتن: ساعت هشت صبح رئیس مجلس سنا رسمیت جلسه را اعلام کرد.
- به رسمیت شناختن، رسمی دانستن. (فرهنگ فارسی معین). قانونی شناختن. قانونی دانستن. (یادداشت مؤلف) : دولت ایران دولت جدید اسپانیا را به رسمیت شناخت. (یادداشت مؤلف).
- رسمیت پیدا کردن، رسمیت یافتن. قابلیت اجرا یافتن. (یادداشت مؤلف). برسمیت شناخته شدن. (فرهنگ رازی)
لغت نامه دهخدا
رسمیت
قانونی بودن، رسمی بودن
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
فرهنگ لغت هوشیار
رسمیت
((رَ یَّ))
رسمی بودن
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
فرهنگ فارسی معین
رسمیت
شكلياتٍ
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به عربی
رسمیت
Formality, Formalness
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رسمیت
formalité
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رسمیت
औपचारिकता
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به هندی
رسمیت
formalità
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رسمیت
формальность
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به روسی
رسمیت
Formalität
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به آلمانی
رسمیت
формальність
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رسمیت
formalność
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به لهستانی
رسمیت
正式性
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به چینی
رسمیت
formalidade
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رسمیت
formalidad
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رسمیت
formalitas
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رسمیت
رسمیّت
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به اردو
رسمیت
আনুষ্ঠানিকতা
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به بنگالی
رسمیت
ความเป็นทางการ
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به تایلندی
رسمیت
rasmi
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
رسمیت
resmiyet
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رسمیت
formaliteit
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به هلندی
رسمیت
正式
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
رسمیت
רשמיות
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به عبری
رسمیت
공식성
تصویری از رسمیت
تصویر رسمیت
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رسمی
تصویر رسمی
مطابق رسم، عرف و عادت، معمولی، متعارف، مخصوص استفاده در جشن ها و پذیرایی های دولتی یا تشریفاتی مثلاً لباس رسمی، بومی مثلاً تخم مرغ رسمی، حقوق بگیر
فرهنگ فارسی عمید
(رَمی یا)
عادتها و قاعده ها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
نام خدای گفتن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، دعا کردن کسی را که عطسه زند. (تاج المصادر بیهقی) یرحمک اﷲ گفتن عطسه دهنده را. (منتهی الارب) (از المنجد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دعا کردن عطسه کننده را چنانکه گویند: یرحمک اﷲ. ابوعبید گوید تشمیت اعلی است و ثعلب گوید اصل تسمیت است. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشمیت شود، ملازم بودن میانه روی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ملازم راه بودن: سمّت فلان ، لزم السمت ای الطریق. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
رستادی رستاد خوار، باژ گذار، داتی آسایی (قانونی) منسوب و مربوط به رسم مقابل غیر رسمی. یا لباس رسمی لباسی که در جشنها پوشند، کسی که راتبه و مرسوم گیرد، خدمتکار مقرب و نزدیک مانند: آبدار شرابدار جامه دارو غیره، خراجگذار، طبق رسم مطابق رسم:) رسمی رفتار میکند . (، معمولی:) مگر اسطرلاب شمس وزیر غیر از اسطرلابهای رسمی است که ما میدانیم ک (امیر ارسلان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمیت
تصویر تسمیت
نام نهادن نام دادن نامیدن، نامگذاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسمی
تصویر رسمی
((رَ))
معمول، متداول، خشک، به صورت جدی و برابر با مقررات، مقابل خودمانی، دوستانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسمی
تصویر رسمی
آیین مند، آیین نامه ای، هنجارین، پیمانی، سازمانی، ناخودمانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رسمی
تصویر رسمی
Formal, Official
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سمیت
تصویر سمیت
Toxicity, Venomousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رسمیت، رسمی بودن
دیکشنری اردو به فارسی