- رسل
- سیر و رفتار نرم، رفتار و روش ملایم جمع رسول
معنی رسل - جستجوی لغت در جدول جو
- رسل
- رسول ها، فرستادگان از جانب خدا، پیغمبرها، کسانی که مامور رسانیدن پیام از جانب کسی برای دیگری باشد، فرستاده شده ها، پیغامبرها، قاصدها، پیک ها، جمع واژۀ رسول
- رسل ((رُ سُ))
- جمع رسول، پیامبران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوستی مهربانی
نامه نگاری، رساله نوشتن
ارسال کننده، فرستنده
رساله نوشتن، نامه نوشتن، نامه نگاری
فرستاده شده، فرستاده، پیغام آور، ساده، روان مثلاً نثر مرسل
پیغام فرستنده و ارسال کننده فرستاده، رسول
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پرمعنی، موزون، بلند، آنچه به راحتی قابل درک است، ویژگی صدایی که به وضوح قابل شنیدن است، توانا دررسیدن به هدف یا رسیدن به جایی
شستشو، شست و شو
کامل
کارد، شمشیر، نیزه
ملامت کردن کسی را
فرستاده
آیین، هنجار
دودمان
فرانسوی خس خس خس خس سینه صدای خس خس خاصی که در بعض امراض و التهابات قصبه الریه و برونشها و خانه های ششی هنگامی که بریه گوش دهند استماع شود خس خس صدری
درخت راج
مقابل زن، وقتی که بالغ شده محتلم گردد یا از وقتی که متولد می شود اطلاق رجل بر آن گردد، به معنای مرد می باشد
مرتب و منظم کردن چیزی، شیوا و رسا گفتن سخن را، خوبی و آراستگی هر چیز
ترک کردن شهری را، کوچ کردن منزل، ماوی، رخت و اسباب و اثاث که در سفر با خود بردارند، پالان شتر، و نیز بمعنای دو تخته وصل به هم را گویند که باز و بسته می شود و کتاب یا قرآن را در موقع خواندن روی آن می گذارند
عدل، نیم من سنگ مکه و آن دوازده اوقیه است، مقیاس وزن مایعات، برابر دوازده اوقیه یا 48 مثقال، و بمعنای مرد سست و بیحال
پیغام، پیغامبری، بمعنی رسالت
کسی که به جهت اعمال زشت بدنام گردد بی حرمت بی عزت بی آبرو بد نام مفتضح
پارسی تازی گشته رسن ریسمان بند پال ریسمان بند طناب، زمام افسار جمع ارسان ارسن
اثر، علامت، نشان، روش، آئین، عادت، طریق، دستور، وضع، قواعد، مقررات کشیدن شکل یا خطی بر روی کاغذ
مچ دست، مچ پای، خرده گاه دست و پای ستور، خرداستخوان سست پایی در ستور پیوند گاه کف دست و پا بساق استخوانهای خرد مچ دست و پا. یا رسغ پا مچ پا. یا رسغ دست مچ دست، سستی و فروهشتگی دست و پای ستور
رسایی و رسیدن