اسم فاعل است از مصدر ترسیع در تمام معانی کلمه. رجوع به ترسیع در ردیف خود شود، رجل مرسع، مرد دردمند نیام چشم. (منتهی الارب) (آنندراج). شخصی که ’موق’ و گوشۀ چشم او تباه گشته باشد. (از اقرب الموارد). مرسعه. و رجوع به مرسعه شود
اسم فاعل است از مصدر ترسیع در تمام معانی کلمه. رجوع به ترسیع در ردیف خود شود، رجل مرسع، مرد دردمند نیام چشم. (منتهی الارب) (آنندراج). شخصی که ’موق’ و گوشۀ چشم او تباه گشته باشد. (از اقرب الموارد). مرسعه. و رجوع به مرسعه شود
مچ دست، مچ پای، خرده گاه دست و پای ستور، خرداستخوان سست پایی در ستور پیوند گاه کف دست و پا بساق استخوانهای خرد مچ دست و پا. یا رسغ پا مچ پا. یا رسغ دست مچ دست، سستی و فروهشتگی دست و پای ستور
مچ دست، مچ پای، خرده گاه دست و پای ستور، خرداستخوان سست پایی در ستور پیوند گاه کف دست و پا بساق استخوانهای خرد مچ دست و پا. یا رسغ پا مچ پا. یا رسغ دست مچ دست، سستی و فروهشتگی دست و پای ستور