جدول جو
جدول جو

معنی رستهم - جستجوی لغت در جدول جو

رستهم
(پسرانه)
رستم، در زبان قدیم ایرانی مرکب از رس (بالش، نمو) + تهم (دلیر، پهلوان)، نام پهلوان شاهنامه
تصویری از رستهم
تصویر رستهم
فرهنگ نامهای ایرانی
رستهم
بزرگ تن، تنومند، بلند بالا
تصویری از رستهم
تصویر رستهم
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وستهم
تصویر وستهم
(پسرانه)
ویستهم، گستهم نام سپهبد بابل در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گستهم
تصویر گستهم
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر نوذر پادشاه پیشدادی و برادر طوس سپهسالار ایرانی و جزو سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رستم
تصویر رستم
(پسرانه)
تنومند، قوی اندام، قهرمان بزرگ شاهنامه، در زبان قدیم ایرانی مرکب از رس (بالش، نمو) + تهم (دلیر، پهلوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رسته
تصویر رسته
روییده، رسته، گیاهی که از زمین سر درآورده و سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسته
تصویر رسته
هر یک از واحدهای تخصصی ارتش، دسته و گروهی از مردم که در یک شهر با یکدیگر همکار و هم پیشه باشند مثلاً رستۀ نانوایان، رستۀ گوشت فروشان، رستۀ آهنگران
رده، صف، قطار
بازار، دکان هایی که در بازار در یک صف واقع شده، راسته
روش، شیوه
رهاشده، نجات یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستهم
تصویر ستهم
سخت، شدید، ستنبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رستم
تصویر رستم
بزرگ تن، تنومند، بلندبالا، خوش اندام، مرد دلیر و شجاع، پهلوان، برای مثال پهلوان شد سوی موصل با حشم / با هزاران رستم و طبل و علم (مولوی - ۸۲۹) . در اصل نام پهلوان شاهنامه بوده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسته
تصویر رسته
صف، رده، راسته خلاص شده، نجات یافته، رهائی یافته
فرهنگ لغت هوشیار
هر آدم شجاع و دلاوری که به رستم زال نسبت دهند، بلند بالا، بزرگ تن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستهم
تصویر ستهم
کلانسرین مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسته
تصویر رسته
((رَ تِ))
صف، قطار، دکان های واقع شده در یک ردیف در بازار، دسته و گروهی که هم شغل باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رستم
تصویر رستم
((رُ تَ))
جهان پهلوان ایران از مردم زابلستان که دارای قدرتی فوق بشری بود، شجاع، دلیر، پهلوان
رستم و یک دست اسلحه: کنایه از تنها وسیله یا امکان موجود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسته
تصویر رسته
صف، رتبه، جمله
فرهنگ واژه فارسی سره