رزدق. معرب رستۀ فارسی. (یادداشت مؤلف). رسته. ج، رساتق. (مهذب الاسماء). محشی المعرب جوالیقی در ذیل کلمه رزدق به نقل از لسان العرب در حاشیه گوید: آن را که مردم رستق (صف) گویند لیث رزدق میگفت و آن دخیل است. (از حاشیۀ ص 157 المعرب جوالیقی). رجوع به رسته و رزدق و المعرب شود
رَزْدَق. معرب رَستۀ فارسی. (یادداشت مؤلف). رَسته. ج، رَساتق. (مهذب الاسماء). محشی المعرب جوالیقی در ذیل کلمه رزدق به نقل از لسان العرب در حاشیه گوید: آن را که مردم رستق (صف) گویند لیث رَزْدَق میگفت و آن دخیل است. (از حاشیۀ ص 157 المعرب جوالیقی). رجوع به رسته و رزدق و المعرب شود
بزرگ تن، تنومند، بلندبالا، خوش اندام، مرد دلیر و شجاع، پهلوان، برای مثال پهلوان شد سوی موصل با حشم / با هزاران رستم و طبل و علم (مولوی - ۸۲۹) . در اصل نام پهلوان شاهنامه بوده است
بزرگ تن، تنومند، بلندبالا، خوش اندام، مرد دلیر و شجاع، پهلوان، برای مِثال پهلوان شد سوی موصل با حشم / با هزاران رستم و طبل و علم (مولوی - ۸۲۹) . در اصل نام پهلوان شاهنامه بوده است
دلیری، گستاخی، استحکام، مقاومت استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، اشتداد، جزالت، ثبوت رزق، روزی، برای مثال چون تو کریمان که تماشا کنند / رستی تن ها نه به تنها کنند (نظامی۱ - ۱۲) آنچه از خاک رس تهیه می شود، زمینی که خاک آن از نوع رس باشد
دلیری، گستاخی، استحکام، مقاومت اُستُواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان پایداری، اِستِحکام، صَلابَت، قَوام، تَأَثُّل، ثَقابَت، رَصانَت، اِتقان، اِشتِداد، جَزالَت، ثُبوت رزق، روزی، برای مِثال چون تو کریمان که تماشا کنند / رستی تن ها نه به تنها کنند (نظامی۱ - ۱۲) آنچه از خاک رس تهیه می شود، زمینی که خاک آن از نوع رس باشد
هر یک از واحدهای تخصصی ارتش، دسته و گروهی از مردم که در یک شهر با یکدیگر همکار و هم پیشه باشند مثلاً رستۀ نانوایان، رستۀ گوشت فروشان، رستۀ آهنگران رده، صف، قطار بازار، دکان هایی که در بازار در یک صف واقع شده، راسته روش، شیوه رهاشده، نجات یافته
هر یک از واحدهای تخصصی ارتش، دسته و گروهی از مردم که در یک شهر با یکدیگر همکار و هم پیشه باشند مثلاً رستۀ نانوایان، رستۀ گوشت فروشان، رستۀ آهنگران رده، صف، قطار بازار، دکان هایی که در بازار در یک صف واقع شده، راسته روش، شیوه رهاشده، نجات یافته