جدول جو
جدول جو

معنی رستغفری - جستجوی لغت در جدول جو

رستغفری
(رَ تَ فَ)
داود بن عمرو رستغفری اشتیخنی. او از احمد بن هشام اشتیخنی روایت کرد و محمد بن ابراهیم بن حمدویه از او روایت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
رستغفری
(رَ تَ فَ)
منسوب است به رستغفر که دیهی است از دیه های اشتیخن از سغد سمرقند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رستگاری
تصویر رستگاری
آزادی، رهایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستغفر
تصویر مستغفر
کسی که استغفار می کند، آمرزش خواهنده
فرهنگ فارسی عمید
(رُ تُ فَ)
نام دیهی است از دیه های سمرقند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
جمع واژۀ مستغفر (در حالت نصبی و جری). طلب کنندگان آمرزش. آمرزش خواهان: الصابرین والصادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین بالاسحار. (قرآن 17/3). و رجوع به مستغفر و استغفار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / رَ)
آزادی و رهایی و نجات و خلاصی. (ناظم الاطباء). خلاص. نجات. (فرهنگ فارسی معین). رهایی. (بهار عجم) (ارمغان آصفی). رهایی و با لفظ دادن مستعمل است. (آنندراج). صفت رستگار. (یادداشت مؤلف). خلاص. فلاح. نجات. (دهار). فوز. مفاز. (یادداشت مؤلف). نجاح. فلاح. فلح. (منتهی الارب) :
بترس از خدا و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس.
فردوسی (از شعوری).
کنون هرچه دارید کز کردگار
بود رستگاری به روز شمار.
فردوسی.
ترا دین و دانش رهاند درست
ره رستگاری ببایدت جست.
فردوسی.
بمردن به آب اندرون چنگلوک
به از رستگاری به نیروی غوک.
عنصری.
پناه روان است دین از نهاد
کلید بهشت و ترازوی داد
در رستگاری ورا از خدای
ره توبه و توشۀ آن سرای.
اسدی.
در رستگاری به پرهیز جوی
که پرهیز بهتر ز ملک سباست.
ناصرخسرو.
از بداندیشان بترس و با کم آزاران نشین
رستگاری هر دو عالم در کم آزاری بود.
سنایی.
که بر ملازمت آن سیرت نصیب دنیا هرچه کاملتر بیابد و رستگاری عقبی مدخر گردد. (کلیله و دمنه). و مصالح معاش و معاد و دوستکامی و رستگاری اخروی بدو بازبسته است. (کلیله و دمنه). به تبع سلف رستگاری طمع دارد. (کلیله و دمنه).
چون دید شه آن شگفت کاری
کز مردمی است رستگاری.
نظامی.
ز دولت به هر کار یاریش باد
گذر بر ره رستگاریش باد.
نظامی.
به هیچگونه مرا نیست رستگاری روی
که هست دشمن من در میان پیرهنم.
عطار.
ز بند عشق تو امید رستگاری نیست
گریختن نتوانند بندگان بداغ.
سعدی.
به کمندی درم که ممکن نیست
رستگاری بالامان گفتن.
سعدی.
گر قید می گشایی بندی نمی گریزد
در بندخوبرویان خوشتر که رستگاری.
سعدی.
راستی ورز و رستگاری بین
یار شو خلق را و یاری بین.
اوحدی.
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاریست.
حافظ.
ره رستگاری همین است و بس.
؟
- نور رستگاری، در میان ملاحان خلیج فارس معمول بود که بهنگام خطر مشعل یا چراغی می افروختند برای طلب امداد که آنرا ’نوررستگاری’ می گفتند. هم اکنون در سواحل خلیج فارس در مورد کشتی و قایقی که در شرف غرق شدن است گویند: ’در این کشتی نور رستگاری است’:
در جبین این کشتی نور رستگاری نیست
یا بلا از او دور است یا کناره نزدیک است.
(از فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
راستی رستگاری. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 858).
، سخاوت و بخشش. (ناظم الاطباء) ، سلامت. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ فَ)
نام دیهی است از دیه های اشتیخن از سغد سمرقند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
جعفر بن ابی علی محمد نسفی سمرقندی مکنی به ابوالعباس، محدث و فقیه قرن پنجم هجری قمری رجوع به ابوالعباس مستغفری در همین لغت نامه و ریحانه الادب ج 5 ص 303 و الاعلام زرکلی ج 2 ص 123 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
طلب مغفرت. آمرزش خواهی
لغت نامه دهخدا
(رُ تُ فَ)
منسوب است به رستغفن که دیهی است از دیه های سمرقند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
نعت فاعلی از استغفار. آمرزش خواهنده. (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استغفار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رستگاری
تصویر رستگاری
خلاص، نجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستغفر
تصویر مستغفر
آمرزش خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رستگاری
تصویر رستگاری
رهایی، نجات، یافتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستغفر
تصویر مستغفر
((مُ تَ فِ))
آمرزش خواه
فرهنگ فارسی معین
خلاصی، رهایی، فلاح، فوز، نجات، نجاح
فرهنگ واژه مترادف متضاد