جدول جو
جدول جو

معنی رزیقی - جستجوی لغت در جدول جو

رزیقی
(رَ)
منسوب است به رزیق که محله ای است در مرو. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
رزیقی
(رَ)
احمد بن عیسی جمال رزیقی مروزی. از اصحاب ابن المبارک است. وی از فضل بن موسی و یحیی بن واضح و جز او روایت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
آملی. از گویندگان ایرانی الاصل فارسی زبان دربار اکبرشاه و از مردم آمل بود. وی به هندوستان سفر کرد و در اکبرآباد اقامت گزید. بیت زیر ازوست:
زخم شمشیر جفای تو به مرهم بستم
تا ازو چاشنی درد تو بیرون نرود.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
رجوع به صبح گلشن ص 184 و فرهنگ سخنوران شود
شاعری است متوفی بسال 939 هجری قمری او راست دیوانی به ترکی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ زَ)
ابوعبدالله الالهانی شامی، که ابن حبان او را از تابعان شمرده است. وی از ابوامامه روایت دارد و ارطاه بن منذر از او روایت کرده است. (از تاج العروس ج 6 ذیل مادۀ رزق). و رجوع به منتهی الارب شود
یا رزیق اعمی. از کوفه بود. از ابوهریره روایت دارد. ازدی گفته بود: وی متروک الحدیث است. (از تاج العروس ذیل مادۀ رزق). و رجوع به منتهی الارب شود
یا رزیق بن ورد. از راویان است. محمد بن عمرو او را در سدۀ دوم هجری دیده است. رجوع به منتهی الارب و تاج العروس ذیل مادۀ ’رزق’ شود
یا رزیق بن هشام. از راویان است و از زیاد بن ابی عیاش روایت دارد. رجوع به منتهی الارب و تاج العروس ذیل مادۀ ’رزق’ شود
یا رزیق بن سعید. از راویان است و از ابوحازم اعرج روایت دارد. رجوع به منتهی الارب و تاج العروس ذیل مادۀ ’رزق’ شود
یا رزیق بن حیان ایلی. یحیی بن سعید انصاری از او روایت دارد. رجوع به منتهی الارب و تاج العروس ذیل مادۀ ’رزق’ شود
از راویان است و ابوجعفر معنی بن عیسی از وی روایت کرده است. رجوع به منتهی الارب و تاج العروس ذیل مادۀ رزق شود
ابوهبه. از راویان است و از ابوجعفر باقر روایت دارد. رجوع به منتهی الارب و تاج العروس ذیل مادۀ ’رزق’ شود
یا رزیق بن زبیر. از مشایخ شیعه و راوی فقه است از ائمه. (الفهرست ابن ندیم)
لغت نامه دهخدا
(رُ زَ)
قلعه ای است به یمن. (منتهی الارب). نام یکی از حصارهای یمن است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رُ زَ / رَ)
نهری است به مرو و به وی منسوب است احمد رزیقی بن عیسی تلمیذ ابن المبارک. (منتهی الارب) (از تاج العروس). نام رودی که از مرو شاهجان گذرد چنانکه رود شاهجان. و این دورود بزرگ باشند که بیشتر صنایع مرو شاهجان بدین دو مشروب شود. (یادداشت مؤلف). نام نهری است در مرو. قبر بریده الاسلمی از صحابۀ پیغمبر در ساحل این شهر است و محلۀ بزرگی دارد که گویا مولد امام احمد حنبل باشد. این کلمه به تقدیم ’ز’ یعنی به شکل ’زریق’ خطاست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ابوالحسن علی بن ابی علی الزیقی، منسوب است به محلۀ زیق نیشابور، وی از احمد بن حفص و محمد بن یزید استماع کرد و ابومحمد شیبانی ازاو حدیث کرد و به سال 317 هجری قمری درگذشت، (از معجم البلدان)، رجوع به انساب سمعانی و زیق شود
لغت نامه دهخدا
(لُ زَ قی ی)
فی کلامه لزیقی، ای رطوبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ قی ی)
می و شراب. (ناظم الاطباء). می. (آنندراج) (منتهی الارب) ، نام گلی است
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منسوب به رقیق به معنی بنده که برده فروشی را افاده می کند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رفاقت و مؤانست و همدمی و مصاحبت و دوستی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منسوب است به رشیق که نام مردی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رِزْ زی زا)
آوازی که از دور آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آوازی که در شکم پدید گردد. (ناظم الاطباء) ، وجع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان سنگی شهرستان نهاوند. سکنۀ آن 1300 تن. آب آنجا از قنات. محصولات عمده آن غلات و توتون و حبوب. صنایع دستی آن قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
شاعری بوده است. (منتهی الارب). نام شاعری. (ناظم الاطباء). و منتسب الیه (زریق) شاعر امی معروف به وده. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
منسوب است به زریق که انتساب اجدادی است. (از الانساب سمعانی). رجوع به زریق و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
ابن عیسی رزیقی. منسوب به رزیق نهری بمرو و او تلمیذ ابن المبارک است
لغت نامه دهخدا
تصویری از لزیقی
تصویر لزیقی
بارانروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزاقی
تصویر رزاقی
می
فرهنگ لغت هوشیار