جدول جو
جدول جو

معنی رذمان - جستجوی لغت در جدول جو

رذمان(رَ ذَ)
جماعت اندک. گویند: هو فی رذمان من الناس، یعنی او در میان مردمانی ناافزون است. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رذمان(تَ رُ)
مصدر به معنی رذم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). روان گردیدن بینی کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به رذم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رحمان
تصویر رحمان
(پسرانه)
مهربان، بخشاینده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامان
تصویر رامان
(پسرانه)
نام وزیر کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رغمان
تصویر رغمان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران ایرانی در زمان هرمز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رزمان
تصویر رزمان
(پسرانه)
نام یکی از سرداران دیلمیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رمان
تصویر رمان
(دخترانه)
انار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رمان
تصویر رمان
داستان بلند خیالی منثور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحمان
تصویر رحمان
بخشاینده و مهربان، از نا م های خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسمان
تصویر رسمان
ریسمان، رشتۀ بلند کلفتی که از پشم یا پنبه تابیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ لَهْ)
فراهم آمدن سر جراحت از به شدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). فراهم آمدن سر جراحت. (المصادر زوزنی) ، مهربانی کردن. (دهار) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
موضعی در ری، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام فرشته ای که در قبر بر مرده ورود می کند و روی آن مانند آفتاب می درخشد، (ناظم الاطباء)،
- ام رومان، مادر عایشه رضی اﷲ عنهما، (آنندراج)
ابن سرحان از قاتلان عثمان بن عفان، که به دست غلامان عثمان به قتل رسید، (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 174)، و رجوع به تاریخ سیستان ص 84 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قریه ای است به خابور از نواحی جزیره. (از معجم البلدان). دهی است به خابور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
یا رزمان بن زریزاد. نام یکی از سرداران دیلمیان ازطرفداران بهاءالدوله و در جنگهایی که بین سپاه بهأالدوله بن عضدالدوله و ابونصر عزالدوله بختیار در کرمان در سال 390 هجری قمری روی داد شرکت داشت. رجوع به شدالازار ذیل ص 42 و تاریخ هلال صابی صص 358- 359 شود
نام پدر یکی از سرکردگان رامانیان بنام ابراهیم بن رزمان. ابن بلخی گوید: اکنون از این رامانیان قومی مانده اند و مقدم ایشان ابراهیم بن رزمان است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 166)
لغت نامه دهخدا
(رَ هََ)
نوعی از رفتار شتر که در آن تمایل باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جایگاهی است در شش فرسخی سمرقند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شتر گران. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شتران گران. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ردمان بن رعین، پدر قبیله ای است. (منتهی الارب)
ردمان بن ناجیه، پدر قبیله ای است. (منتهی الارب)
ردمان بن وائل، پدر قبیله ای است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به عربی ذئب است. (فهرست مخزن الادویه). اما در فرهنگهای عربی شیذمان ضبط شده است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گام نزدیک گذاشته دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
شتر گران. (منتهی الارب). و رجوع به رضمان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ سَ)
حسن رفتار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَهَْ هَُ)
رأم. (منتهی الارب) (از متن اللغه). رجوع به رأم شود
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای است از بلاد فرس در اهواز، (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ ذَ)
تیزروی. (منتهی الارب) ، کندروی (از لغات اضداد است). سست روی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
مخفف ریسمان. (آنندراج). ریس. ریسمان (در تداول مردم قزوین). مؤلف آنندراج با آوردن این بیت:
به نرمی ّ سنجاب و گرمی ّ خز
به سوزن به رسمان به مقراض و گز.
فوقی.
گوید: ’مخفی نماند که هرچند این مصراع چنین نیز موزون می شد که: بسوزن به رشته بمقراض و گز، لیکن اختیار نسخۀ مأخوذ را وجهی خواهد بود که معلوم نیست انتهی. ریسمان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حذمان
تصویر حذمان
شتاب، کندی از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
داستانی که به نثر نوشته شود و شامل حوادثی ناشی ار تخیل نویسنده باشد و آن اقسامی دارد. یا رمان آموزشی (تعلیماتی) داستانی شامل مطالب علمی طبیعی فلسفی. یا رمان پلیسی داستانی حاکی از حوادث دزدی جنایت و کشف آنها توسط کارآگاهان زبر دست. یا رمان تاریخی داستانی است که اساس آن مبتنی بر وقایع تاریخی باشد، یا رمان عشقی داستانی که شالوده آن بر عشق نهاده شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسمان
تصویر رسمان
پارسی تازی گشته ریسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحمان
تصویر رحمان
بخشاینده، بخشایشگر، روزی دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمان
تصویر رمان
داستان، افسانه ترسو و هراسان و گریزان، رمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رومان
تصویر رومان
((رُ))
داستان، داستان بلند خیالی، رمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رحمان
تصویر رحمان
((رَ))
مهربان، بخشاینده، از صفات خداوند
فرهنگ فارسی معین
ریسمانی که با آن شاخ گاو و گوساله را بندند، طناب
فرهنگ گویش مازندرانی