- رذم
- روان، ناکس، لبریز دیگ، مفروانی مف آب بینی پریشانی پراکندگی، جمع رذوم، روان گشته ها، لبریزها
معنی رذم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آهل، اهلی
مخاصمه
بچه افکندن
آیین، هنجار
بخشایش، دلسوزی، زهدان
دور اندیشی، ستبری، چستی، فربهی، بردباری، توان، نیک اندیشی
نرم، آرام، فرمانبردار، خوگرفته
کوبیدن، شکستن
زاهدان بچه، جای بچه در شکم، بچه دان، خویشاوندی، خویشی مهربانی و عطوفت و شفقت و غمخواری و نرم دلی
سنگسار کردن، دشنام دادن، نفرین کردن، از نزد خود راندن، سخن گفتن از روی خیال و گمان
شیاراندن شیار کردن، بر هم نهادن، سنگ چنی، بر زمین زدن
اثر، علامت، نشان، روش، آئین، عادت، طریق، دستور، وضع، قواعد، مقررات کشیدن شکل یا خطی بر روی کاغذ
بیمارگران سخت بیمار، سست
روان، لبریز
خسیس، حقیر، رذیل
روان، ناکس: مرد
سد کردن، بستن در
شیر ستبر شیر دفزک، مهربانی، دوستی، نرمی، لاشخوار کرکس از پرندگان بازی با کودک، نرماندن نرم گردانیدن، آسان کردن سخن
کراهت داشتن چیزی را، به خاک آلوده شدن
پیه
نوشتن، نگاشتن، مهرکردن انبار، نشان نشانه
ابر انبوه
خط، نوشته، عدد، نشان
آواز، سرایش (تک ندارد) زنان نیک سرای زنان سرود خوان
جمع رمه، ریسمان پوسیده، جمع رمه، استخوان های پوسیده، چوبخوارک ها، مورچه های پردار
رزم و جنگ و نبرد و پیکار و حرب
جنگ، محاربه و مقاتله، جدال و حرب و نبرد
چرک کثافت، چرک بدن یا جامه
خواستن و جستن، نرمه گوش
اصل و بن هر چیز تیز روو شتاب کننده
جوانمرد بریده شدن، مست گردیدن، شتافتن بردن، پاره پاره کردن
رمّه، استخوان پوسیده
جنگ، نبرد، پیکار، رزمه