- رذم (رَ ذَ)
متفرق و پریشان. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از منتهی الارب) : رأیت رذماً من الناس، ای جماعهً متفرقه. (از اقرب الموارد) ، کهنه و ردی.
- امثال:
صار بعد الخز فی رذم، یعنی پس از آنکه لباس خز و دیبا میپوشید در لباس کهنه و بلایه داخل گردیده. درباره کسی گویند که بعد از فراخ عیش در تنگ زیست دچار گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
، جمع واژۀ رذوم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رذوم، به معنی کاسۀ پر که آب و مانند آن از سرش بیرون آید. (آنندراج). رجوع به رذوم و رذم شود
- امثال:
صار بعد الخز فی رذم، یعنی پس از آنکه لباس خز و دیبا میپوشید در لباس کهنه و بلایه داخل گردیده. درباره کسی گویند که بعد از فراخ عیش در تنگ زیست دچار گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
، جمع واژۀ رذوم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رذوم، به معنی کاسۀ پر که آب و مانند آن از سرش بیرون آید. (آنندراج). رجوع به رذوم و رذم شود
