جدول جو
جدول جو

معنی رذداق - جستجوی لغت در جدول جو

رذداق
(رُ)
معرب روستای فارسی و به معنی روستا. سواد شهر. ج، رذداقات. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رزداق و رستاق و روستا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رُ)
روستاک. معرب روستا. معرب روستاک. (یادداشت مؤلف). دهاتی و ساکن ده. (ناظم الاطباء). بمعنی رستاق است. (از شعوری ج 2 ورق 24). فراء گفته است که الرسداق و الرستاق معرب است و نباید ’رستاق’ گفت. (از المعرب جوالیقی ص 158). و رجوع به روستا و روستاک و رستاق شود، رزداق. معرب روستاک. روستا. ده. قریه. (فرهنگ فارسی معین). روستا. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ناحیه ای که دارای چندین شهر خرید و فروش باشد. ج، رسادیق، خیمه گاه خانه های کوچک و جگنی و خانه های دهاتی، سردار دسته ای از مردمان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
معرب روستا. (ازمنتهی الارب). روستا. رستاق. ج، رزادیق. رستاق. رزتاق. معرب روستا. (ناظم الاطباء) (از المعرب جوالیقی ص 375) (دهار). روستاق. و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رسداق
تصویر رسداق
پارسی تازی گشته روستا روستا ده قریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزداق
تصویر رزداق
روستا، قریه، ده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسداق
تصویر رسداق
((رُ))
ده، روستا، رستاق
فرهنگ فارسی معین